نام پدر: سیداسماعیل
محل تولد: استان خراسان رضوی
شهرستان: نیشابور
تاریخ تولد:1336/08/02
تاریخ شهادت: 1362/01/25
محل شهادت: استان ایلام، شهرستان/ بخش: دهلران، منطقه: فکه
سن: 26 سال
شغل: پاسدار
تحصیلات: ششم نظام قدیم
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد شهید از یک خانواده: 2
محل گلزار: استان: خراسان رضوی، شهرستان/بخش: نیشابور، مرکزی نیشابور، نام گلزار: بار
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
اسکن کنید!
محتوای توصیفی از شهید
وصیتنامه شماره 1
واطیعوالله . رسوله ولاتنازعوا فتفشلو وتذهب ریحکم واصبروا ان الله
مع الصابرین
و فرمان برید خدا و رسولش را و نزاع نکنید پس سستی خواهید کرد و خواهد رفت دولت شما و صبر کنید بدرستی که خدا با صبر کنندگان است .
وصیتنامه سید یوسف حسینی 27/12/60
ضمن عرض سلام به تمامی شهیدان از صدر اسلام تا کنون و درود بر فرمانده عزیزمان مهدی فاطمه (عج) و سلام بر ابرمرد تاریخ جهان ، نایب برحق مهدی (عج) و امید ملت مسلمان جهان و امید مستضعفان این جهان ، آن نور حق ، آن تمامی وجودش ایمان به الله و تمامی وجودش صرف در راه الله و آن خمینی روح خدا .
ای عزیزان ! بعد از ما دعا کنید این میوۀ دل اسلام تا ظهور حضرتش باشد و این فریادرس دردمندان و این دوای دل مستمندان و این عالم به قرآن و رهبر عالی مقام بماند و پس از این سخنانم را آغاز می کنم .
عزیزان ! از من راضی باشید … و برایم دعا کنید که من بسیار گناهکار بودم و در پیش شما عزیزان نتوانستم انجام وظیفه نمایم .
مادرم ! از من راضی باش . برادرم ! دلت آزردم ، من را ببخش . خواهرم ! در پیش تو نبودم ، حلالم کن … و ای بستگانم ! من را ببخشید و از من راضی باشید و من را حلال کنید . تا موقعی که در پیش شما بودم کاری نکردم برای شما ولی از موقعی که مسئولیت را به عهده گرفتم نتوانستم حداقل مسئولیت خود را به اسلام عزیز ادا کنم . خدایا ! من را عفو کن .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار
ولی همسرم ! تو را چه گویم ؟ به خدا شرمنده ام که این وصیت را می نویسم . آخر خجالت می کشم چون ندانستم مسئولیت تو چقدر هست و از تو می خواهم که من را حلال کنی . تو زحمت ها کشیدی و از من چیزی ندیدی . باز هم از تو
می خواهم که من را ببخشی و تنها چیزی که می توانم به تو امر کنم این است که از نماز دوری نکنی و پس از من همانطور که مادری و پدری کرده ای باز هم پدر باشی برای فرزندانم و مادر باشی …
و از همسرم می خواهم پسرم را چون علی اکبرها و قاسم ها و دیگر جوانان تسلیم اسلام ، بار آورد و دخترم را زینب وار تربیت کند و تا زمانی که می تواند آنها را به تحصیل بفرستد که هر چیزی از تحصیل می آید …
بعد از من گریه نکنید برایم ، فقط برای اسلام گریه کنید و پیرو خط ولایت فقیه باشید و سرپیچی از فرمان امام بزرگوار نکنید و سلام مرا به آن بزرگوار برسانید و بگویید ای امام ! ما اهل کوفه نیستیم که تو را تنها بگذاریم . اگر چه عزیزانم به هدف خود رسیدند ولی ما راهشان را ادامه خواهیم داد .
ای مادرم ! تو را به خدا قسم می دهم که افتخار کنی ، بعد از من دشمن را شاد نکنی خدا را شکر کنی که امانتی به تو داده و خودش از تو گرفته است و از نماز شب فراموش نکن و ما را هم یاد کن …
انا لله و انا الیه راجعون
ما از سوی خدا آمده ایم و به سوی او بازگشت می کنیم
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سید یوسف حسینی 27/12/1/60
وصیتنامۀ شمارۀ 2
والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملو الصالحات
و تواصو بالحق و تواصو بالصبر
قسم به عصر که انسان همیشه در زیانکاری به سر می برد مگر کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند و به حق و صبر سفارش کنند .
سلام بر مهدی (عج) فرماندۀ عزیزم و درود بر رهبرم که به ما روشنایی دین عطا کرد .
خدایا ! عاشقم در راه تو . خدایا طاقت ندارم ، خدایا نمی دانم چگونه بیان کنم . خدایا دست را بگیر ، خدایا دلم تنگ است . خدایا می دانی چه حالتی دارم . خدایا دلم می خواهد مرگم توأم با شهادت باشد .
خدایا دلم عقده دارد ، می خواهم بیایم در کربلا کنار قبر حسین (ع) عقدۀ دل را خالی کنم . خدایا ! گناهکارم مرا ببخ . خدایا معصیت کارم مرا ببخش . خدا ! دوست دارم بیایم . خدا چطور طاقت بیاورم . خدا ! این گناهانم را به خاطر این عزیزانی که هنوز طفل هستند ببخش .
خدا می خواهم وصیت بنویسم و برای این مردم چیزی بگویم ، خدا از کجا بگویم ؟ خدا از کربلا بگویم که برای اسلام چقدر فداکاری شد ؟ خدایا ! از این که زینب کبری (س) در راه اسلام اسیر شد و به شام رفت بگویم ؟ خدایا ! چه بگویم ؟
یا از ایران بگویم که به عدد 72 تن کربلا ، در حزب جمهوری اسلامی شهید شدند یا از شهیدانی که در محراب به خدا پیوستند ، یا از عزیزانی که در جبهه ها در خاک می غلطند بگویم ؟ خدایا ! به این خانواده ها صبر بده .
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین
و این ملت را نصرت عنایت کن .
و آیا از بدن پارۀ پارۀ بهشتی بگویم یا از بدن سوختۀ رجایی و یا از بدن سوراخ شدۀ هاشمی نژاد بگویم و یا از بدن های پاسداران انقلاب که به دست منافقین می سوزد بگویم ؟ و این را از ملت عزیزم سؤال می کنم :
آیا این بدن ها برای چه سوخت و پاره شد و این بسیار روشن است که فقط برای اسلام و برای حفاظت از جمهوری اسلامی بوده است و اینک ما هم می رویم ، فقط برای فدا شدن در راه اسلام و این بدن را آماده کرده ام که در راه خدا یا روی مین ، پاره شود و یا در مقابل خمپاره های آتشین و گلوله های دژخیمان آمریکایی سوخته شود و اگر با سلاح های مادّی نتوانستم این جنایتکاران را از بین ببرم ، با خون ناقابل خود سدّی جلو آنها ببندم تا بدانند ملتی که شهادت دارد ، به گفتۀ اماممان اسارت ندارد .
و این که می گویند چرا صلح نمی کنند ، ما نباید صلح کنیم چون اسلام با کفر نمی تواند در صلح باشد و تا زمانی که صدام و اسرائیل و آمریکا و سردمداران ظلم وجود دارد ، جنگ هست و شما ملت بزرگ هیچ گونه هراس به خود راه ندهید و در مقابل این متجاوزان استقامت کنید و شما برادران اگر پیش امام رفتید سلام من را به ایشان برسانید و از او بخواهید که دعا کند که خداوند ، ما را بپذیرد .
و سلام من بر خانواده های شهدا و سلام بر معلولین انقلاب اسلامی . درود من بر شما ملت مسلمان ایران که ثابت کردید که مسلمان واقعی هستید . و سلام بر مادرم که زحماتی کشید و من را از کوچکی که بی پدر شدم سرپرستی کرد و به اسلام تقدیم کرد . مادر جان ! می دانم که اینک جنازه ام را می بینی ، ناراحت می شود و گریه می کنی . و مادر جان می دانم سخت است اما دلم نمی خواهد که برایم گریه کنی بلکه برای جوان امام حسین (ع) گریه کن که مادرش می دید که چگونه فرزندش را شهید کردند و چگونه امام تنها مانده بود .
مادرم ! برای امام دعا کن که تا ظهور مهدی (عج) باشد و مادر جان ! افتخار کن که امانتی که خدا به تو داده بود به خودش پس دادی . مادرم ! من را حلال کن و برایم دعا کن که خدا قبول کند و نماز شکر بجای آور .
و سلام بر خواهرم و برادرم و می دانم که شما هم دلگیر هستید و شما هم ناراحت نباشید بلکه راه شهیدان را ادامه دهید و فرزندانتان را در مکتب اسلام تربیت کنید و جنازه ام را با افتخار حرکت دهید ، نه آن افتخاری که فخر باشد بلکه آن افتخاری که دشمن شاد نشود و خوشحال باشید که خداوند از شما قبول کرده است و فرزندانم را واگذار نکنید هر چند خداوند وا نمی گذارد و مثل فرزندان خودتان سرپرستی کنید که احساس بی پدری نکنند .
و تو ای همسرم ! مقاوم باش و درود بر تو که قابلیت آن را داشتی که همسر یک شهید باشی و از تو می خواهم که فرزندم … را چنان تربیت کنی که سلاح بر زمین افتاده ام را بر دارد و سنگر من را خالی نگذارد و فرزندانم را دلداری ده تا ناراحت نشوند و از تو می خواهم که ادامه دهندۀ راهم باشی و در دستورات شرعی اسلام کوتاهی نکنی … و از شما خداحافظی می کنم تا ان شاءالله در قیامت یکدیگر را ببینیم .
و شما ای ملت مسلمان ! امام را تنها نگذارید و از انقلاب به خوبی پاسداری کنید و به مردم روستای بار هم وصیتی دارم : برادران روستای بار ! دعا کنید امام تا انقلاب مهدی (عج) باشد و دعا کنید که امام زمان (عج) ظهورش نزدیک شود و از شما می خواهم که مرا ببخشید و حلالم کنید که به شما خوبی نکرده ام و از شما
می خواهم که جبهه ها را خالی نگذارید و در خاتمه از شما می خواهم بعد از آن که خبر شهادت من را شنیدید ناراحت نشوید که من خودم آرزوی شهادت در راه خدا را دارم و در تشییع جنازه ام گریه نکنید بلکه ادامه دهندۀ راه شهیدان باشید . قدر این انقلاب را بدانید .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
وصیتنامۀ سیدیوسف حسینی 29/5/61
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار … 7/8/61