خانه » تاریخ شفاهی »
نام نقل کننده خاطره: حمیدرضا حقدار
تاریخ خاطره: 1361/11/18
محل وقوع خاطره: جبهه جنوب موقعیت جنوب فکه (چزابه)
شهدای یاد شده در این خاطره:
عملیات های یاد شده در این خاطره:
… بعد از عملیات طریق القدس که آمدیم نیشابور و از جماران هم خدمتمان تمام شد آمدیم شهرستان رفتیم به والفجر مقدماتی آنجا باز افتخار داشتیم در گردان شهید برونسی باشیم. ایشان فرمانده گردان بود و ما در خدمت ایشان بودیم چند ماهی که در آن منطقه بودیم و یک چند وقتی در منطقه ی سومار گردان مستقر بود بعد از سومار ما آمدیم به منطقه ی سایت 5 درآنجا تشکیل گردان شد و آموزشهای لازم را دیدم تا زمانی که عملیات والفجر مقدماتی انجام شدبعد که والفجر مقدماتی تمام شد چند وقتی گذشت و مأموریت تمام شدما آمدیم نیشابور
-در والفجر مقدماتی و در گردان اشاره فرمودید شهید برونسی ,شما کدام یگان بودید؟
تیپ جوادالائمه بودیم از لشکر 5نصر
-فرمانده آن وقت لشکر و تیپ کی بود؟
فرمانده تیپ شهید مهدیانپور بودند اگر اشتباه نکنم فرمانده لشکر هم فکر کنم آقای شاملو بود احتمالا ,سردار شاملو بود از بچه های مشهد بود فرمانده گردان ما هم شهید برونسی بود آن زمان.
-خاطرات بیشتری را اگر در این زمینه دارید که والفجر مقدماتی چه اهدافی داشت و به چه صورت وارد عمل شد؟
عملیات والفجر مقدماتی در منطقه (عمومی فکه) بود ,عملیات بسیار گسترده ای بود به طوری که در آن زمان خود تیپ جوادالائمه چیزی حدود بیست گردان نیرو داشت . یک تیپ با بیست گردان در سایت 5 مستقر بود و هدف خود عملیات هم گرفتن شهر الاماره ی عراق بود و رفتن به عمق خاک عراق بود که خوب متاسفانه به یک سری اهدافش رسید و به یک سری اهدافش نرسید حالا برچه اساسی آن مشخص نشد ,اما خوب عملیات تقریبا عملیات خیلی بزرگی بود ولی آن شب ما دقیقا یادم هست که اکثر گردانها راهشان را گم کرده بودند . ما تقریبا غروب همان روز که از نقطه ی رهایی در منطقه تپه سبز بود می خواستیم نقطه رهایی را انجام دهیم توی گودی بودیم ,توی آن گودی که ما توجیه شدیم و حرکت کردیم که برویم سردار شهید شوشتری و سردار قدمیاری آنجا بودند گردان ما حرکت کرد و آنقدر هوا تاریک بود توی این ارتفاعات رملی ,تپه های رملی آنقدر هوا تاریک بود و دید ماها کم بود که اگر یک فاصله یک متری یا دو متری از نفر جلویی فاصله می گرفتی کلا راه را گم می کردی و همین اتفاق هم برای ما افتاد 0نفر اول ما یک مقداری فاصله گرفت و راه را گم کردیم رفتیم و رفتیم تا اینکه دیدیم از نزدیک یک صدایی می آید,یک مقداری رفتم جلوتر دیدم همان سردار شوشتری و سردار قدمیاری هستند . درست یک دور صدوهشتاد درجه ای ما زده بودیم 360 درجه آمده بودیم به همان نقطه ی رهایی که سر شب آنجا بودیم . سردار شهید شوشتری گفت اینجا چکار می کنید آقای حقدار گفتم راه را گم کرده ایم . حاج آقا سید حسین حسینی که در همین حادثه افجار قطار ایشان به شهادت رسیدند ,خدا رحمتشان کند ایشان آن زمان در اطلاعات در تیپ ویژه بود ایشان برداشت با راهنمایی که داشت ما را رساند به خود خط مقدم تقریبا نزدیکیهای ارتفاعات یمل عمران و چومو بود آنجا که ما را رها کرد ,یک مقداری ما رفتیم اطراف را گشتیم ,سنگرهای کمین عراقیها آنجا بود و سنگرهای کمینشان خالی بود ودرگیریها شروع شده بود ,خیلی درگیر انچنانی هم . درگیری شروع شده بود از پشت بیسیم ما متوجه شدیم که حتی فرمانده گردان خودمان شهید برونسی که با دو گروه دیگر رفته بودند اینها رفتند در میدان مین و جناب سرهنگ حسینی که الان در بازرسی هستند ایشان آنجا پایشان رفت روی مین و قطع شد و شهید جوانان که یکی از معاونان گردان بود آنجا به شهادت رسید . شهید سید یوسف حسینی که دستیار گردان بود زخمی شد آنجا . تقریبا ما راه را پیدا نکردیم ,دیگر توی همان ارتفاعات ماندیم . صبح اول وقت دیدیم یکی با بیسیم صدا می زند که حقدار بلند شو بیا ,نگاه کردم دیدیم کسی را نمی بینم ,دیدم صدای سردار شوشتری است گفتم حاج آقا شما کجا هستید ؟گفت من در ارتفاعات هستم گفتم اصلا شما را نمی بینم . یک چند دقیقه ای گذشت بعد یک خمپاره فسفری خورد پهلویش که دودزا بود گفت این را دیدی گفتم بله گفت خوب بلند شو بیا اینجا . ما نیروها را به صف کردیم رفتیم آنجا دیدم اولین نفری هستیم که رسیدیم روی ارتفاعات و تمام گردانها راهشان را گم کرده بودند . تنها سردار شوشتری وبا یکی دو نفر دیگر با شهید قدمیاری آنجا ایستاده بودند . روی تپه گردان را هدایت می کردند که بیایید اینجا مستقر شوید که ما رفتیم در همان قسمتی که سردار شوشتری گفتند و روی ارتفاعات یمل عمران و چومو تپه دوقلوهای آنجا بود سریع بچه ها را آرایش دادیم آنجا مستقر شدیم تا گردانهای بعدی ,بچه های دیگر رسیدند و تقریبا می شود گفت خط اضطراری مان آنجا بود.
مسئولیت شما چی بود؟
آنجا من فرمانده گروهان بودم . فرمانده گروهان از گردان شهید برونسی ,گردان عبدا…که ایشان فرمانده گردانش بودند.
بعد ادامه اش به چه صورت بود؟
دیگر ما در منطقه چند شبی حدود هفت شب آنجا بودیم در منطقه ی والفجر مقدماتی که دیگر تقریبا عملیات هم به آن صورت مقداری جاهایش با موفقیت انجام شد و مابقی جاهاش ناموفق بود گفتند برگردید ,برگشتیم باز به سایت 5 دیگر باز اتمام مأموریت و برگشتیم به شهرستان خودمان .
استان:
شهرستان:
بخش:
روستا:
نام مکان: فکه
ارگان: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
سازمان: نیروی زمینی سپاه
قرارگاه:
لشگر: لشگر 5 نصر
تیپ: 18 جوادالائمه ع
گردان / واحد: عبدالله
دسته:
منطقه عملیات:
نوع عملیات: آفندی
مراحل عملیات: هنگام عملیات