در اولين روز سال 43 خداوند هديه اي به خانواده كمالي بخشيد كه ارزش واقعي اش را جز خدا كسي نمي دانست و به دليل علاقه خانواده به نام آخرين فرستاده خدا او را محمد ناميدند . محمد تا كلاس پنجم ابتدايي درس خواند و از آن پس به ياري پدر شتافته و به فعاليتهاي كشاورزي و زراعي پرداخت .
كم كم رانندة تراكتور شد در آن روزها كه سوخت تراكتورها سهميه اي بود و هر ماه 500 ليتر گازوئيل بيشتر نمي دادند . او سعي مي كرد در مصرف سوخت صرفه جويي كند و چون فصل زمستان بود و عده اي دسترسي به سوخت نداشتند تا منازلشان را گرم كنند ، از محل سوختهاي صرفه جويي شده ، گازوئيل هاي اضافي تراكتورش را به افراد محروم
مي بخشيد . گاهي حتي زمينهاي افراد بي بضاعت را ارزان تر و يا بطور رايگان شخم مي زد .
محمد جواني بسيار صميمي بود كه همواره سعي در جلب رضايت همنوعان خود داشت . در سلام كردن بر ديگران پيشي مي گرفت و به اهل بيت (ع) ارادت فراوان مي ورزيد . محمد به عضويت بسيج در آمد و در سن 18 سالگي
براي اولين بار به جبهه اعزام شد . او سرانجام در حالي كه در خط مقدم منطقه كوشك و در پاسگاه زيد به ساختن سنگر مشغول بود بر اثر اصابت تركش خمپاره به قلب هميشه مهربان و دلسوزش ، به ياران معراج نشين خود پيوست .