نام پدر: غلامرضا
محل تولد: استان خراسان رضوی
شهرستان: نیشابور
تاریخ تولد:1342/01/09
تاریخ شهادت: 1365/10/04
محل شهادت: استان خوزستان، شهرستان/ بخش: خرمشهر، منطقه: شلمچه
سن: 23 سال
شغل: کشاورزی
تحصیلات: دیپلم
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد شهید از یک خانواده: 1
محل گلزار: استان: خراسان رضوی، شهرستان/بخش: نیشابور، مرکزی نیشابور، نام گلزار: فرخک
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
اسکن کنید!
محتوای توصیفی از شهید
وصیتنامه شماره 1
… به نام خدا . بسم رب الشهداء و الصدیقین . انالله و انا الیه راجعون
سلام و درود به سرور شهیدان حسین (ع) . حسین جان ! سلام . لبیک یا اباعبدالله (ع) . ای که درس چگونه انسان بودن و چگونه زیستن و درس چگونه شهید شدن را به ما آموختی . ما می آییم تا درهدفمان لااقل یکی باشیم . اگرچه ما لیاقت این که خود را با تو شریک کنیم نداریم ولی از تو می خواهم که آمدن ما را قبول کنی و ما را به سوی خودت بخوانی .
و سلام و درود به رهبر انقلاب ، امام خمینی . امام ! ما لبیک حسین وار تور ار شنیدیم و به او پاسخ دادیم و من خیلی خوشحالم از این که در راه دفاع از اسلام و در راه پیروزی اسلام به ندای تو پاسخ دادم و خون ناقابل خودم را در این راه نثار می کنم .
و سلام و درود به پدر و مادر عزیز و مهربانم که برای من زحمت و رنج بسیار کشیده اند تا مرا بزرگ کرده اند و حال در راه اسلام از من دل کندن و مرا گذاشتن که در این راه از خون خودم بگذرم و در جنگ حق علیه باطل شرکت کنم خیلی خوشحالم و امیدوارم که بقیه عمر خویش را در خدمت به اسلام و انقلاب بگذرانند و در این راه از هیچ کمکی دریغ نکنند و از برادرانم می خواهم اسلام را خوب بشناسند و انسان ها و الگوهایی که اسلام به بشریت تحویل داده چون علی (ع) و حسین بن علی (ع) و غیره خوب بشناسند و مانند آنها عمل کنند و از فکر مبارزه با کفر جهانی و استکبار شرق وغرب هیچ وقت غافل نباشند که تمام
بیچارگی های همه جهانیان و مسلمانان به خاطر وجود اینهاست و تا اینها در صحنه باشند اسارت و همه ناجورها و فسادها وجود دارد و اگر خواستید که این ها وجود نداشته باشد با آنها مبارزه کنید .
و تو برادرم ! … که از من بزرگ تری و به من خیلی خوبی کرده ای . از تو می خواهم که پدر و مادر را دلداری دهی و از مقام شهدا در نزد خدا سخن بگویی و خودت هم اسلحه برداری و در رکاب اسلام بجنگی هرچند که خودت می جنگی و به سفارش من احتیاجی نیست و از خواهرانم می خواهم که مانند زینب (س) نمونه و الگو برای امت اسلام باشند و زینب وار فکر و عمل کنند .
و شما ای پدر و مادرم ! نمی دانم مرا می بخشید یا نه . امیدوارم که مرا ببخشید . مبادا برای شهید شدنم گریه کنید . مرگ من و ریخته شدن خون من باید برای شما افتخارباشد و عقیده تان نسبت به اسلام و انقلاب محکم و محکم تر شود و عزاداری مرا طوری بگیرید که مردم خیال کنند که روز دامادی من است تا این کارتان
ضربه ای باشد بردهان دشمنان اسلام .
و سلام و درود بر ملت شهید پرور ایران که با ایثارخون فرزندان خویش و کمک های خود ضربه های بزرگی بر دهان دشمنان اسلام زدند و می زنند و من از این ملت می خواهم که راه شهیدان را ادامه دهند و همیشه امام را دعا کنند و نمازهای جمعه را هر چه بهتر و باشکوه تر برگزار کنند و از هر گونه کمک های مالی وجانی به اسلام دریغ نکنند .
وصیتنامه شماره 2
… با سلامی گرم و خالصانه و با دلی پر از عشق و محبت و ایثار به روان پاک پیامبر بزرگوار اسلام (ص) که با دلی آکنده از عشق و محبت به خداوند یکتا ، از قلب ملت عرب و بومی عربستان که در جاهلیت غرق بودند حرکت کرد و با حرکتش بت های کعبه را ویران کرد و به جایش کلمه لااله الا الله را نشاند و با سلام به خاندان پاک پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) که همگی هدف و راهشان و بیانشان یکی و آن نجات مردم از ظلمت تاریکی به سوی نور و روشنایی و زندگی روحبخش دو جهانی بود که همه و همه در این راه از همه چیز خود گذشتند و برای پیروان توحید نمونه و الگو شدند و با سلام به … امام عصر (ع) که همه ما انتظار فرج آن حضرت را می کشیم .
خداوند ان شاء الله هر چه زودتر این خواسته مسلمانان را برآورده کند و سلام به امام عزیزمان ، این قلب تپنده امت اسلام و سلام بر ارواح پاک و طیبه شهدای اسلام از صدر تاکنون و سلام به شهدای روستایم و همسنگرانم . و سلام بر رزمندگان خستگی ناپذیر و همیشه پیروز جبهه های حق علیه باطل .
ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سوف خذینی
به نام آنکه همه چیز از اوست . همه دل ها به سوی اوست و در همه دل ها جای اوست . به نام کسی که به ما حرکت می دهد و ما را از حرکت بازمی دارد . کسی که جان می بخشد و جان می ستاید و زندگی و مرگ همه در دست قدرت اوست . سلام و درود بر رهبر عزیزی که با قیام خود به ما قیام آموخت و با مبارزه خود علیه طاغوت به ما پیکار با غرب و شرق را یاد داد . رهبری که ابرقدرت های را از نیروی ایمان ترساند و به وحشت انداخت و درود برشما ملت قهرمان و با ایمان که با پیروی از چنین رهبر بیداردل ، کاری کردید که زانوان ستمگران و سلطه جویان به لرزه افتاده است . آری اگر دین محمد (س) استوار و پابرجا نمی شود مگر به کشته شدن ما پس ای شمشیرها مرا در برگیرید .
ای برادران عزیز ! اسلام به خون ما نیاز دارد . درخت تناور اسلام با خون ما رشد می کند و به ثمر می نشیند . همین خون سمیه ها و یاسرها بود که نهال نورسته اسلام را به رشد و نمو واداشت و همین خون علی (ع) و حسین (ع) ، امامان برحق ما بود که این درخت پرشاخ و برگ را به ثمر رساند .
برادران و ای خواهران عزیز! تصور نکنید اکنون انقلاب ما به پیروزی رسیده و دیگر وظیفه ما تمام شده است . بدانید که دشمن دست از سرما برنمی دارد و برای به دست آوردن فرصت و وارد کردن ضربه در کمین نشسته است . و سخنی کوتاه به خانواده ام دارم :
پدرو مادرم ! هر چند که می دانم پاره جگرتان را از دست داده اید ولی با این حال از شما و از سایر خانواده شهدا می خواهم که مبادا به خاطر مرگ فرزندتان شیون کنید . مبادا خدای ناخواسته از رفتن فرزندتان غمگین شودید که با این کارتان دشمنان جوانتان شده است و آن سعادت این است که به سوی خدایشان و معشوقشان پرواز کرده اند . به میهمانی خدا رفتند و چه از این بهتر که بهترین هدیه را که جانشان است به خدا تقدیم کردند پس خوشحال و سربلند باشند .
برادرانم ! می دانم که تداوم بخش را هم هستید ولی بازهم وظیفه می دانم که به شما سفارش کنم که اسلحه از دست افتاده ام را نگذارید که سرد شود و بروید آن را بردارید و با آن قلب سیه دشمن را نشانه روید که خداوند یارتان باد خواهرانم ! شما هم همچون زینب (س) صبور و بردبار در صحنه آماده و پیام رسان برادرتان باشید مادرم و پدرم ! اگر چه می دانم شما برای فرزندتان آرزوهای زیادی داشته اید و خودتان نیز می دانید که این آرزوها وقتی برآورده می شود که مستضعفین پیروز شده باشند . مادرم ! چطور عروسی کنیم درصورتی که همرزمان ما در گوشه
زندان های بغداد منتظر ما نشسته اند که روزی آنها را از آن وضع اسفناک نجات دهیم عروسی من وقتی است که رزمندگان با آن بازوی توانای خویش بروند و درب زندان های بغداد را بشکنند و عزیزان همسنگرشان را آزاد کنند هر چند که من نباشم و در زیر خاک خفته باشم .
عزیزان و ای کسانی که وصیتنامه شهدا را می خوانید و یا گوش فرا می دهید . شاید من هم اکنون در پیش شما نباشم و همچون شهدای دیگر در زیر خاک پنهان ولی روح آزاد باشد و شاهد و ناظر برشما . غرضم این است مواظب باشید موقعی که وصیتنامه این عزیزان جان برکف را مطالعه می کنید باید آن تکانی بخورید و چاره ای به جان خویش کنید که برای چه ایستاده ام و به فکر خودم نیستم ؟ آیا اینها که رفته اند به خاطر چه رفته اند و مقصودشان چه بوده است ؟ آیا جز این است که خواسته اند حق حکومت کند و ظلم برطرف شود ؟ آیا جز این است که هدفشان برافراشتن پرچم توحید بوده است ، پس چرا غافلم ؟
غرضم از این چند جمله بالا که هر چند درخور وصیتنامه نبود ولی از آنجائی که دلم به حال بعضی ها می سوخت نوشتم و خواستم این را بیان کنم که مردم ! ای کسانی که دم از اسلام و مسملمین می زنید ! ای کسانی که خودتان را ادامه دهنده راه اباعبدالله الحسین (ع) می دانید ! به هوش باشید . مبادا امام را تنها بگذارید . مبادا رفتاری را که مردم کوفه بر امام کردند شما هم چنین کنید . مبادا مردم کوفه شوید . مگر نه این بود که حسین (ع) به خاطر برقراری حق و عدل قیام کرد ؟ مگر حالا فرق می کند ؟ نه .
چند جمله ای هم به پدر و مادر و برادران و خواهرانم سفارش دارم . اولاً از پدرم و مادرم می خواهم به خاطر نافرمانی و این که نتوانستم آنطورکه دین فرزندی بر گردنم بود ادا کنم طلب عفو بخشش می کنم .
وصیتنامه شماره 3
امروز 1/10/65 روز سه شنبه ساعت 5/2 بعدازظهر است که با عجله خودمان را آماده می کنیم و وسایل و اسلحه ها را چک می کنیم و هرکسی مشغول یک کاری است . یکی وصیتنامه می نویسد و یکی فشنگ گذاری می کند . بالاخره هرکسی مشغول کاری است و بعضی ها هم از یکدیگر شفاعت خواهی می کنند .
خلاصه هر نفر برای خودش یک عالمی دارد و چندین روز است که نقشه عملیاتی را برای ما تشریح کرده اند و امشب آماده می شویم و قراراست که امشب بعد از نماز مغرب و عشاء به طرف خط حرکت کنیم و شب را در آنجا به سر ببریم و فردا شب به امید خدا و به فرماندهی آقا امام زمان (عج) به خط دشمن بزنیم و انتقام همه شهدای جنگ و شهرستان هایی که به زیر آورا درآمده اند بگیریم و این را هم می نویسم که همه ، شهادت را پیش روی خود می بینند و اصلاً! امید برگشت ندارند ولی در عین حال دل هایشان شاد است که می خواهند قلب امت را شاد کنند
اگر من برنگشتم و شهید شدم و احیاناًً ممکن است که جسد هم نداشته باشم شما خیلی نگران نباشید و به فکر شهدای مفقود و گمنام باشید امیدوارم که پیروزی بزرگی که در پیش است شما را خیلی خیلی خوشحال کند .
خداحافظ شما تا دنیای رستاخیر محمد رضائی
خدایا ! تو آنقدر عظیمی ، آنقدر بزرگی و چون من گناهکارهستم آنقدر از من دوری که نمی شود خودم را به تو برسانم . خدایا ! تو خوب به من توفیق بده که
گام های بیشتری بردارم که به تو نزدیک تر شوم . خدایا ! آنطور که به من الهام شده و به من نشان دادی تنها قدمی که مرا کمی به تو نزدیک می کند شهادت در راه توست . خدایا ! من حاضرم اما یک جان دادن کم است . خوب بود که چندین جان به من می دادی و چندین بار من را زنده می کردی و در راهت هدیه می کردم که بیشتر بتوانم به تو نزدیک شوم . خدایا ! التماس می کنم خاضعانه از تو می خواهم حالا که یک تن خاکی ببیشتر ندارم با همین یک جان و نثار کردن آن در راه تو ، من را هر چه بیشتر به خودت نزدیک کن که من عاشق تو شده ام .
خدایا ! تو چقدر مهربانی . تو چقدر بخشنده ای . خدایا! نمی دانم اگر تو مرا هدایتم نمی کردی چه برسرم می آمد . خدایا ! اگر تو کمکم نمی کردی من چطور می توانستم این راه را بپیمایم که به تو نزدیک شوم .خدایا! تو را شکرمی کنم که برمن منت گذاشتی و من را به سوی خود و به راه خودت هدایت کردی . خدایا شکرت . این وصیتنامه را در داخل یک اتاق شکافته شده و مخروبه که از مردم مقاوم خرمشهر به جای مانده است می نویسم . البته من از مال دنیا هیچ ندارم که بخواهم برای آن وصیت کنم ولی به عنوان این که بهتر است یک فرد مسلمان همیشه وصیتش آماده باشد و با وصیت بخواند از این رو به عنوان چند کلمه ای که شاید در دل بعضی ها اثری داشته باشد و قلب آنها را تحت تأثیر قرار دهد می نویسم امیدوارم که بر دل های آگاه بنشیند .
خدایا ! شکرت که به من توفیق دادی که در این برهه از زمان به جبهه بروم تو را سپاس می گویم . پروردگارا ! از تو می خواهم به من آنقدر قدرت و شهامت و ایمانی خالص ونیرویی بدهی که قلب دشمنان اسلام را با کمک تو بشکنم و به سوی تو پرگشایم که بهترین پرواز است و دلی دهی که براطاعت تو بیفزاید . خدایا ! چقدر بد شد که تورا دیر شناختم ولی حالا که آنقدر شناختم که حاضرم جانی که خود به من دادی در راه تو نثار کنم . خدایا مرا دریاب .
اینجا کجاست ؟ اینجا شهر خون و قیام است . اینجا شهر حماسه است . اینجا شهری است که خون های زیادی ریخته شده است . جوان های پاکی به خون غلطیدند . من همیشه به فکر شهادت بودم و همیشه می گویم خدایا ! من راضی هستم به رضای تو . و روزها که به آموزش غواصی می رویم با توکلت علی الله حرکت می کنیم و امید به خدا داریم . روز اول که وارد خرمشهر شدیم هواپیماهای عراق با بمبارا های شدیدی به استقبال ما آمدند ولی از آنجایی که خداوند خواست ما خدمت کنیم راکتی که تقریبا! 30 متری اصابت کرد و ما در داخل مینی بوس بودیم و شیشه های مینی بوس همگی شکست ولی ما طوری نشدیم و من فکر می کنم که از آن روز به بعد هرچه زنده باشم اضافه است و این کمک بزرگ خداوند بود که شامل حال ما شد .
کاروانی می رود تا جان خود قربان کند در مسیر عاشقان جان را نثار حق کند
… و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم از پی جانان بروم
… خداوندا ! تو خود به من جان دادی و به من عقل و شعور دادی و به من اجازه دادی که هر طور که خود می خواهم در مقابل مشکلات و نوسانات زندگی و دنیوی عمل کنم و در این میان دو راه را به من نشان دادی که یکی راه حق و عدالت و دیگری راه بطلان و شیطان . و به من اینقدر اراده دادی که کدامیک را انتخاب کنم .
خداوندا! من تو را سپاس می گویم که به من توفیق دادی که در میان این دو راه ، راهی را انتخاب کنم که مورد قبول تو است و تو از آن راضی هستی . من هم آمده ام که رضایت تو را جلب کنم و در این راه از همه چیز خود گذشتم و آن جانی را که تو خود به من هدیه کردی من این جان را در راه تو نیز می بخشم ، امیدوارم که تو از من قبول کنی .
خداوندا ! تو خود شاهدی که نسبت به پیام امامم بی توجه نبودم و به محض شنیدن پیام لبیک گفتم و از همه چیز دنیا گذشتم و خالصانه پا شدم و آمدم به جبهه و خوشحالم که این توفیق نصیبم شد . سخنی دارم با پدر و مادرم :
پدرو مادر عزیزم ! می دانم که داغ فرزند برایتان مشکل است اما به خاطر رضای خدا باید همه چیز را تحمل کرد و اگر گریه می کنید به خاطر امام حسین (ع) گریه کنید که روز عاشورا چطور مظلوم شهیدش کردند و اکبر واصغرش و عباسش را از او گرفتند . اما بدانید که الان هم همان روزهاست و تاریخ دارد یک بار دیگر تکرار می شود و در این میان وظیفه تمام حسین دوست هاست که به ندای رهبرشان که در حقیقت حسین زمان است پاسخ دهند و نگذارند خدای ناکرده یک بار دیگر مصیبت عاشورا تکرار شود و امام دوباره تنها بماند و اسلام دوباره عقب بیفتد .
برادرانم ! می دانم که لازم نیست من به شما به عنوان وصیت چیزی سفارش کنم چون شما از من آگاه ترید و تا به حال در مسائل انقلابی و اسلامی از من پیشتازتر بوده اید اما باز هم به شما سفارش می کنم این راهی را که دارید ادامه دهید و دوست دارم که هر موقع که لازم بود اسلحه ام را از زمین بردارید و نگذارید که سرد شود و قلب دشمن آرام بگیرد .
خواهرانم ! می دانم که داغ برادر برایتان سخت و مشکل است چرا که برای حضرت زینب (س) همه چیز را تحمل کنید و در حقیقت پیام رسان برادر و سایر شهدا باشید و همیشه از زندگی این زن بزرگ سرمشق بگیرید.
و سخنی چند به مردم عزیز روستایم : اهالی محترم روستا ! شما تا به حال خیلی از جوانان پاک و معصوم را که بعضی از آنها داماد نبودند و بعضی هم ازدواج کرده بودند را بردوش خود تشییع جنازه کردید و حالا هم اگرجنازه ای داشته باشم من را تشییع جنازه کردید اما نمی دانم که شهادت این عزیزان در شما اثر کرده است یا
نه ؟ من از شما می خواهم حال که در سوگ من نشسته اید همین لحظه با خود فکر کنید که این ها چرا رفتند و ناکام به قول خودتان از این دنیا هجرت کرده اند . در صورتی که اینطور نیست و هدف اینها چه بود که اینقدر زود دنیا را وداع گفتند .
همین حالا با خودتان فکر کنید که شما چکار می کنید ؟ در مکانی که الان نشسته اید چه کسانی مدفون هستند ؟ تا حالا چه جوانانی را تشییع جنازه کرده اید که بیشترشان به قول خودتان ناکام بودند ولی خودت هنوز یک تکان نخورده ای که لااقل برای بازماندگان اینها زخم زبانی نزنی و یا داغ آنها را تازه نکنی و دل اینها را نشکنی .
برادرمن ! به خود آی که مبادا دیر شود . با چشمت نظاره کن و با عقل و وجدانت بسنج که حسین خماری ، ابوتراب خماری و رمضانعلی نجفی ، یعقوب کریمی شرق ، هادی باقری ، محمد رضائی و علیرضا رضائی کجا هستند و چه مقامی دارند ؟ البته ما نمی توانیم از مقام آنها آگاه باشیم چون به آن درجه نرسید ه ایم ولی در کنار اینها ببین مردانی را که بعضی از آنها شاید عمری را به بطالت و غفلت گذراندند و فردای قیامت جوابی ندارند و انتظار می کشند چرا که در دنیا که محل امتحان بوده عمرش را صرف جمع آوری مال دنیا کرده است درصورتی که نتوانسته از مال دنیا غیر از یک کفن بیشتر با خود ببرد .
برادران من ! مبادا خدای ناخواسته نسبت به این شهدا بی توجه باشید و بعد از شهادت آنها به بازماندگان آنها کم لطفی کنید و زخم زبان به آنها بزنید که خداوند شما را نمی بخشد . ان شاء الله که شما اینطور نیستید .
درپایان چند خواسته دارم . اول اینکه هر چه از من دیده اید من را حلال کنید و دیگر این که با این انگل های جامعه و یا بی وجدان هایی که زندگی خیلی از عزیزان را به خطر راحتی و رفاه زندگی خودشان به نابودی می کشانند یعنی قاچاق فروشان مواد مخدر تا آنجایی که امکان دارد مبارزه کنید که فرزندانتان در امن باشند و دیگر این که هر وقت برسرمزار من تشریف آوردید برایم فاتحه بخوانید تا خداوند زودتر از گناهانم بگذرد .
آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنها که ماندند باید کار زینبی کنند و گرنه یزیدیند . در آخر از شما می خواهم دست از یاری امام امت برندارید که در گروه مردم کوفه قرار نگیرید و به آنها مشحور نشوید . اسلام را همیشه یاری کنید . و از آنهایی که واقعاً خودشان را دوستدار شهدا و من قلمداد می کنند می خواهم که ادامه دهنده راه همه شهیدان باشند .
خداحافظ شما . نوشته شده در شهر خون و حماسه ، خرمشهر . 3/9/65
در کنار رود کارون که گاه و بیگاه توپخانه ها آتش می کنند و من وصیتنامه می نویسم . ضمناً ساعت 5/4 بعدازظهر روز دوشنبه . توپخانه ها الان شهر بصره عراق را می کوبند به تلافی حمله های هوایی آنان به شهرها .
… شعله می زند اشک شادیم – من حافظ آزادیم- رنگ خون گرفت دامادیم .
و سفارشی به همسرم : همسرم ! ان شاء الله که از من راضی هستی و من را می بخشی . امیدوارم که از مرگ شوهرت ناراحت نشده باشی . البته مسلماً می دانم که تو خیلی زیاد از شهادت من متأثر می شود و زیاد گریه می کندی اما خواهشی که از تو دارم این است که زیاد زاری نکنی . طوری نباشد که دشمنان اسلام خوشحال شوند .
همسرم ! تو هر عمل خوبی که انجام دهی روح مرا شاد کرده ای و خانواده مرا دلداری داده ای که در فراغ من نارحت نباشند … سعی کن واقعاً یک همسر شهید باشی و رسالت خون این عزیزان شهید را به تمامی مردان و زنان برسانی و آن هم بیشتر با حجابت امکان پذیر است و سعی داشته باش که یک زن نمونه باشی دیگر شما را به خدای بزرگ می سپارم … 3/5/65
مادرم ! میدانم که هر روز برای چرخاندن خانه و اوقات روزانه که بلند می شوی ، به فکر من می افتی و روزشماری می کنی که چه وقت برگردم و هر وقت که میهمانی پیش می آید جای من را خالی می بینی و به یاد من پذیرایی می کنی . بلی راستش را بخواهی من هم همینطور هستم . بیشتر اوقات فکرم جای شماست و با خود می گویم که آیا خداوند یک بار به من مهلت می دهد که به پیش مادرم بروم و از زحمات زایدی که برای من کشیده است قدردانی کنم و او را راضی و خوشحال از خودم ببینم هر چند که همیشه راضی بوده اما دوست دارم که با چشمم ببینم که چه اندازه از من خوشحال و راضی است .
مادرم ! هر موقع که به یاد آن روزها که از تو خداحافظی کردم و تو با چشمان اشک آلود خود مرا بدرقه گرمی کردی می افتم جداً متأثر می شوم و از خداوند می خواهم که خدایا ! مرا زنده بدار که پیروزی را با چشم خود مشاهده کنم و وعد های را که به مادرم داده بودم به ارمغان ببرم و قلب او و همه مادرمهای شهدا را خوشحال ببینم . مادرم ! بیشتر اوقات که فکر می کنم و ناراحت می شوم با خود می گویم : ببین مادرم چه آروزهایی دارد و آداب و رفتارش نشان می دهد که چقدرعلاقه دارد که عروسیم را ببیند و مثل همه مادران دیگر پسرش را در حجله دامادی ببیند و او را بر تخت بنشاند .
اما مادرم ! من تو را خیلی دوست داشتم و دارم و همیشه به فکر جبران زحمات تو می افتم که چطور جبران کنم . اما الان که در این سرزمین مقدس خرمشهر نشستم و این کلمات را برایت می نویسم . همیشه ناراحتم که این مردم بیچاره و
بی دفاع چه تقصیری داشتند که این بلا را به سرشان آوردند و وجدانم ناراحت است که در این برهه از زمان زنده باشم و در مقابل این حملات بی توجه باشم و همیشه با خود عهد می بندم که این دفعه با کمک خدا و دیگر رزمندگان ، انتقام همه شهدا و پسر عمه ام علیرضا و پسرعمه و دایی ام محمد رضائی و دیگر شهدای روستا را از این نامزدهای متجاوز بگیرم . اما مادرم ! اگر در این بین خدا خواست که دیگر به پیش تو برنگشتم ناراحت نباشی و مخصوصاً من بارها فکر می کنم که ما چند برادریم و هیچکدام فدای اسلام نشدیم . شاید خدا این سعادت را نصیب من کند که هدیه ای از طرف شما به پیشگاه خودش باشد .
مادرم ! اگر حجله ام سنگرم است و عروسی اسلحه ام ، ناراحت نباش زیرا که از این قبیل دامادها در جبهه زیاد هستند . اما مادرم ! من وقت زیادی ندارم که برایت چیزی بنویسم و برای تو باقی بگذارم . اما مادر! من همیشه از تو می خواهم که اگر دوستان من از جبهه برگشتند و من برنگشتم مبادا دلخور شوی بلکه خیلی هم خوشحال باش زیرا همه چیز به دست خداست و اصلاًً خودت را ناراحت نگیر چرا که همه باید بروند ، یکی زودتر و یکی دیرتر … اگر فرصتی بود بیشتر برایت می نویسم . 7/9/65
پدر گرامیم ! همیشه خود را مدیون تو می دانم که چرا آنطور که باید و شاید نتوانسته ام خواسته های تو را برآورده کنم و تو را از خود راضی نگاه دارم .
پدرم ! حالا که در اینجا به همه چیز پی برده ام و فکر می کنم با خود می گویم که اگر پدرم مرا نبخشد چکار کنم . به همین جهت از تو می خواهم که من را ببخشی و اگر خداوند فرصتی دیگر به من داد و زنده برگشتم امیدوارم که بتوانم جبران گذشته را بنمایم .
پدرم ! تو زحمات بسیار برای من کشیده ای که همه اش قابل تحسین می باشد اما این من بودم که قدرش را ندانستم . پدرم ! خواهش می کنم که از من راضی باشی و درعزای من زیاد زاری نکنی که دشمنان خوشحال شوند . همیشه قامتت را راست دنیای ابدی مکانی به من بدهد . پدرم ! محبت تو را نمی شود به زبان آورد و با قلم نوشت اما همینقدر می نویسم که خداوند ما را ببخشد که نتوانستیم جبران محبت های تو را بکنیم و خدا را شکر می کنم که اینچنین پدری داشته ام که از راه خودش بیرون نرفتم و در راه رضای خودش جانم را ایثار کردم … 7/9/65
برادر عزیزم ! … امیدوارم که این آخرین سلام مرا که در این دفتر ثبت می شود پذیرا باشی . برادرجان ! من به عنوان برادر کوچک تر ، از تو بسیار قدردانی و تشکر می کنم که اینچنین برادری دارم و داشتم که همیشه من را راهنمای می کرد و کمتر به خطا رفتم . برادرجان ! من نمی توانم با این زبان خاکی از تو تشکر و قدردانی کنم اما غیر از خودم از خداوند هم می خواهم به تو محبت بیشتری داشته باشد .
برادرم ! راستش می دانم که از شهادت من همه شما دلشکسته می شوید و متأثر می شوید اما خودت ازهر کسی بهتر می دانی که این راهی است که شاید نصیب همه کس نشود و ما که قرار است از این دنیا برویم پس چه بهتر که هنوز گناه کمتری مرتکب شدیم برویم . آن هم اینچنین مرگ با عزتی … 8/9/65
… خواهرانم ! … خدمت همگی شما سلامی از صمیم قلب عرض می کنم . خواهرانم ! حتم دارم که در شهادت من بسیار بسیار متأثر می شوید و بر من گریه
می کنید اما چه کنم ؟ شاید مصلحت خدا بود که یک نفر از خانواده ما فدای اسلام شود . امیدوارم که لااقل خداوند قبول کند . شما هم دعایتان همین باشد که این هدیه ناچیز که نثار اسلام کردید خداوند قبول کند .
خواهرانم ! من شما را خیلی دوست داشتم و دارم و همانطور که زینب (ع) برای حسین (ع) برادرش عزیز بود ، حسین (ع) نیز برای زینب (ع) عزیز بود من هم چنین هستم و شما را خیلی دوست دارم … هر وقت که فکر آن روزها که می خواستم بیایم و شما می گفتید که نمی گذاریم که برود می کنم حسرت می خورم ولی
می دانم که خداوند آنقدر به من الهام کرده بود که حتماً باید به جبهه بروم و شاید که آن روزها مقدمات وداع گفتن این دنیا برایم فراهم می شد . به هر حال من از اول راضی بودم به رضای خداوند متعال .
خواهرانم ! از شما می خواهم که بر مرگ من زیاد گریه و زاری نکنید و الگویی باشید برای دیگر دختران و زنان … 9/9/65
… خدمت خاله پرمحبت و دلسوز و گرامی سلام مخصوص و از صمیم قلب عرض می کنم … خاله جان ! می دانم که از شهادت من بسیار متأثر و دلشکسته
می شوی . خاله جان ! می دانم که تو همچون مادر خودم خیلی دل پرآرزویی داشتی اما خاله جان ! قضا و قدر را چه کسی می تواند پیش بینی کند و از آینده سخن بگوید ؟ به همین جهت هیچ کس از مرگش خبر ندارد و گرنه اوضاع بهتر می شد . به هر حال می خواهم این را بنویسم که خیال نکنید من به جبهه آمدم و شهید شدم بلکه در این روز شهادت ، اگر در این شهرستان هم می بودم ممکن بود به یک نحوی مرگم فرا می رسید و از شما می خواهم که از دست من دلخور نباشید که ای کاش نمی گذاشتیم به جبهه برود .
از اینها گذشته ، مگر شهادت مرگ ابدی است ؟ اگر مقام شهیدان برای ما معلوم بود همه دوست داشتند که شهید بمیرند . خاله ام ! اگر در فراغ من رنج
می کشی و از مرگ من متأثر می شوی شاید با صبر کردن و خوشحال بودن ، اجری بس بزرگ خداوند به شما عطا کند … خاله ام ! هیچ ناراحت نباش . حتماً خداوند بین شما و دیگران که مصیبت ندیده اند و داغدیده نیستند فرق می گذارد . البته این فرق ها را در روز قیامت مشاهده می کنید … 10/9/65
همسر مهربانم ! سلام . سلامی به گرمی خون شهید . سلامی پر از محبت که تو در قلب من جای دادی و قلب کوچکم را یک دنیای بزرگ عشق و الفت ومهربانی روانه کردی . همسرم ! برای تو هر چه بنویسم کم نوشتم زیرا تو در این مدت کوتاهی که درکنار هم بودیم آنقدر درس محبت به من آموختی و آنقدر به من مهربانی کردی که یکباره به فکر محبت خداوند افتادم که خداوند دیگر چطور است ؟ خداوند چه محبتی دارد ؟ او چقدر مهربان است ؟
همسرم ! چه برایت بنویسم که بیشتر خاطرات آن روزهایی را که قلب ها یکی می شد و هر دو با هم درباره آینده و زندگی شیرین آینده صحبت می کردیم و دعایمان همیشه این بود که خدایا ! ما از تو می خواهیم که قلب هایمان را یکی کنی و ما را در محبت و عشق یکدیگر غوطه ور کن و اگر از او مصیبتی داشت من را در غمش شریک کن و اگر من داشتم اورا شریک کن . همسرم ! آن لحظه های خوب تو را که پیشم بودی و در کنار هم بودیم هیچ وقت یادم نمی رود .
همسرم ! محبت تو به من ، من را به یاد محبت خداوند انداخت و دوستی من با تو ، دوستی من را با خداوند نزدیک تر کرد زیرا خیلی از گناهان پاک شدم …
خوب راستش را بخواهی این روزها باید خودمان را بسازیم و کم کم بار سفر آن دنیای همیشگی را ببندیم و آماده رفتن شویم البته اگر خداوند صلاح بداند … به هر حال ما راضی هستیم به رضای خداوند . امیدوارم تو هم نیت مثل من داشته باشی
همسرم ! اینجا مکانش طوری است که همه بچه ها خودشان را می سازند و آماده رفتن به آن دنیا می شوند … خوب همسرم ! در این روزهای آخر دنیا و به قول معروف ، الوداع من با تو چه بنویسم ولی در آن دنیا هیچ چیز بدرد آدم نمی خورد مگر خوبی و اطاعت ازخداوند و راضی بودن از همدیگر من هم باز از تو
می خواهم که همیشه از من راضی باشی … 10/9/65
با سلامی گرم و خالصانه و با دلی پر از عشق و محبت و ایثار به روان پاک پیامبر بزرگوار اسلام (ص) که با دلی آکنده از عشق و محبت به خداوند یکتا ، از قلب ملت عرب و بومی عربستان که در جاهلیت غرق بودند حرکت کرد و با حرکتش بت های کعبه را ویران کرد و به جایش کلمه لااله الا الله را نشاند
درود بر رهبر عزیزی که با قیام خود به ما قیام آموخت و با مبارزه خود علیه طاغوت به ما پیکار با غرب و شرق را یاد داد . رهبری که ابرقدرت های را از نیروی ایمان ترساند و به وحشت انداخت و درود برشما ملت قهرمان و با ایمان که با پیروی از چنین رهبر بیداردل ، کاری کردید که زانوان ستمگران و سلطه جویان به لرزه افتاده است .
با سلامی گرم و خالصانه و با دلی پر از عشق و محبت و ایثار به روان پاک پیامبر بزرگوار اسلام (ص) که با دلی آکنده از عشق و محبت به خداوند یکتا ، از قلب ملت عرب و بومی عربستان که در جاهلیت غرق بودند حرکت کرد و با حرکتش بت های کعبه را ویران کرد و به جایش کلمه لااله الا الله را نشاند.
درود بر رهبر عزیزی که با قیام خود به ما قیام آموخت و با مبارزه خود علیه طاغوت به ما پیکار با غرب و شرق را یاد داد . رهبری که ابرقدرت های را از نیروی ایمان ترساند و به وحشت انداخت و درود برشما ملت قهرمان و با ایمان که با پیروی از چنین رهبر بیداردل ، کاری کردید که زانوان ستمگران و سلطه جویان به لرزه افتاده است.
محتوای دیداری از شهید
با کلیک بر روی هر عکس می توانید عکس را در نمای بزرگتر مشاهده نمایید.
عکس گلزار شهید
با کلیک بر روی هر عکس به نرم افزار نمایه سازی متصل شده و اطلاعات کامل عکس را در آنجا مشاهده خواهید کرد.