آخرین فرزند خانواده مسعود امیدوار مجید بود پسری که نه تنها مادر و پدر و همه خواهر و برادرهایش انتظارش را می کشیدند انتظار آمدنش را تا یک یک او را در آغوش بگیرند و گونه کوچکش را ببوسند فرزند آخر خانواده بود و خنده های کوچکش قند توی دل پدر و مادرش آب میکرد شاید صدای گریه اش همه را بالای سرش میکشید. پانزدهمین روز تیر ماه ۱۳۴۵ پا یه دنیا گذاشت کنار دیگر خواهر و برادرهایش قد کشید از زیر آینه و قرآن رد شد و رفت مدرسه کلاس اول دبستان دوران کودکی اش در کلاس های قرائت قرآن هم شرکت میکرد درس را تا سوم راهنمایی ادامه داد. مجید اهل نیشابور بود و رنگ دیوارهای آن قلم موی او را می شناختند. دیوارهایی که مجید با رنگ به آنها جان می داد و ظرافت کارش اسم مجید را سر زبان ها می انداخت.
دوره انقلاب شده بود و مجید هم در تظاهرات شرکت میکرد و در این ایام سه بار مجروح شد. برای این که بتواند به جبهه برود به پدرش گفته بود می خواهم برای گرفتن گواهی نامه شناسنامه ام را تغییر دهم این کار را کرد و عازم جبهه شد.
خود را برای خدمت مقدس سربازی معرفی کرد دوره آموزشی را در پادگان بیرجند گذراند و در لشکر ۸۸ زرهی سیستان و بلوچستان مشغول خدمت شد. نمی دانم به شوخی یا جدی یک بار به مادرش گفته بود «مادر نمی خواهی مادر شهید بشی؟ در همان ایام سربازی ازدواج کرد. راننده آمبولانس بود در منطقه سومار برای حمل غذا به جلوی خط داوطلب شده بود. با آمبولانس غذا را می برد جلو صدای صوت خمپاره ای شنیده شد. مجید امبولانس را کنترل کرد.
چند ماه آخر خدمت مقدس سربازی اش را می گذراند. صدای صورت خمیاره دوم شنیده شد. نیروهای پشت سر دوربین را کنار گذاشتند و گفتند: انا و انا الیه راجعون آمبولانس مجید بر اثر اصابت خمپاره منهدم شده بود مجید امیدوار آخرین روز تیر ماه ۱۳۶۶ بر اثر ترکش به ناحیه قفسه سینه به مقام والای شهادت دست یافت.