نام پدر: عباسعلی
محل تولد: استان خراسان رضوی
شهرستان: زبرخان
تاریخ تولد:1333/07/01
تاریخ شهادت: 1362/08/29
محل شهادت: استان سلیمانیه عراق، شهرستان/ بخش: سلیمانیه عراق، منطقه: پنجوین عراق
سن: 29 سال
شغل: پاسدار
تحصیلات: ششم نظام قدیم
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد شهید از یک خانواده: 2
محل گلزار: استان: خراسان رضوی، شهرستان/بخش: زبرخان، مرکزی زبرخان، نام گلزار: باغشن
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
اسکن کنید!
محتوای توصیفی از شهید
غلامرضا در اول مهرماه 1333 در خانواده اي مستضعف و زحمتكش در روستاي باغشن از توابع بخش زبرخان چشم به جهان گشود . وي جوان كوشا و صبوري بود، در كنار برادر بزرگترش (شهيد حاج حسن باغشني) به كار مكانيكي و ديگر فعاليت ها مشغول شد .
در دوران قبل از انقلاب غلامرضا همراه برادر و ديگر دوستانش نداي هل من ناصر ينصره امام را شنيده و پيامش را به گوش ديگران رساندند ، ايشان طي پخش اعلاميه هاي حضرت امام (ره )، 2 بار دستگير شدند .
وي بعد از پيروزي انقلاب به عضويت سپاه پاسداران در آمد و فعاليت خود را در اين نهاد مقدس ادامه داد .
بعد از شهادت برادرش وظيفه ايشان دو برابر شد او بر خود واجب مي دانست كه بايد از فرزندان برادر مواظبت كند تا خدايي نكرده آنها با رفتن پدر احساس كمبود نكنند .
اما در دوران جنگ و مشاهد ه نمودن فجايع وحشت انگيز دشمن روح بزرگ و عصيانگر ش (عصيان در مقابل هر آنچه ظلمش پندارند و هرر آنچه جورش گويند )او را آرام نمي گذاشت و او را به رفتن تشويق مي كرد .
در هنگام رفتن به ميدان نبرد ايشان را به بهانه نگهداري از فرزندان برادر از رفتن منع مي كردند ، اما او در جواب چنين مي گفت :«…بچه ها را خدا نگه مي دارد و من بايد اسلحه ي افتاده برادرم را بردارم ….»و به ديگران نيز راجع به جنگ سفارش مي نمود كه :«…شما ملت ايران اميدوارم كه از جنگ فراموش نكنيد با تمام نيروي خود با دژخيمان زمان مبارزه كنيد و اين ملت محروم را از زير يوق استعمار و دژخيمان بعثي نجات دهيد …»
او همانند برادر پيكارگري پر جوش و پر خروش بود كه صحنه هاي مبارزه از وجود او احساس عظمت و قوت مي نمود ، اما آن همه تلاش ، تنها در نگارخانه دل ثبت مي شد و بس .
سرانجام لحظه ديدار عابد و معبود آغاز شد و غلامرضا در 29/8/62 در پنجوين بر اثر اصابت تركش ، عاشقانه به لقا ء الله پيوست و او نيز نام خود را در دفتر مفقود الاثرها ثبت نمود .
بعد از زمان ، خانواده چشم انتظار آمدنش بودند و مدام در جستجوي او
گم شده دارم چه كس دارد خبر از شقايقهاي مفقود الاثر
تا اينكه بعد از ساليان دراز انتظار و بي خبري سرانجام جنازه غلامرضا را كه چند تكه استخوان ويك پلاك بود پيدانموده و او را نيز با ديگر همرزمانش تشييع و بخاك سپردند .
به نام الله پاسدار خون شهیدان و به یاد شهیدان اسلام از نخست تا کنون و با سلام به رهبر کبیر انقلاب نایب امام زمان | عج | خمینی کبیر که تا کنون خود را وقف اسلام و قرآن کرده که از همه چیز گذشته و به اسلام و قرآن فکر میکند و با سلام به تک تک رزمندگان اسلام که از بهترین سرمایه خود که جانشان هست در راه دفاع از ملت و مکتب فدا می کنند و با سلام به مادران و پدران شهدا که همچون کوه استوار و مقاوم ایستادگی میکنند و به ملت ما و به انقلاب ما روحیه خواهند داد.
وصیتنامه خود را آغاز می کنم اولین سخن من با شما ملت ایران و همسنگرانم و خانواده عزیزم این است که در این زمان، مساله اصلی جنگ است امیدوارم که از جنگ فراموش نکنید با تمام نیروی خود با دژخیمان زمان مبارزه کنید و این ملت محروم را از زیر یوغ استعمار و دژخیمان نجات دهید و دوم سخن اینکه تا جان در بدن دارید از رهبر کبیر انقلاب پشتیبانی کنید و این رهبر عزیر را تنها نگذارید.
خدمت پدر عزیزم سلام عرض میکنم و پس از تقدیم عرض سلام ، سلامتی شما را از درگاه ایزد یکتا خواهانم پدر مهربانم ، من در طول زندگی که داشتم از طفولیت تا هم اکنون خلافکاری از من حقیر زیاد مشاهده کرده اید و امیدوارم که این فرزند حقیر را ببخشید.
پدر مهربانم . درست است که من بعد از شهادت برادرم به طور ظاهری سرپرست بچه های برادرم بودم اما موقعیت طوری بود که با خود احساس می کردم که باید هجرت کرد و به جبهه ها روی آورد و هر چند که ما کاره ای نیستم اما دلم می خواست که من هم یک سهمی در این انقلاب داشته باشم پدر مهربانم اینجا وظیفه در پشت جبهه و سرپرستی از بچه های برادرم به عهده شما است و امیدوارم که کوتاهی نکنید.
خدمت همسر مهربانم سلام عرض میکنم و امیدوارم که حالشان خوب و سلامت بوده باشید و امیدوارم که در نبود من به وظیفه شرعی خود عمل کنید. همسر مهربانم شما با صبری که داشتید در طول زندگی به من روحیه می دادی . همسرم امیدوارم که با صبر خود به تمام ملت ایران بفهمانید که اگر سرپرست شما در جبهه می جنگد، خود در پشت جبهه می توانید در خانه یک معلم و یک سرپرست باشید و خداوند با شماست و شما ای خواهر مهربانم اول سلام گرمی از سنگرهای حق علیه باطل برایت می فرستم و امیدوارم که زینب وار به زندگی خود ادامه دهید و برادر حقیرت را ببخشی.
دخترانم هر وقت صدای مظلومی مشاهده شود وظیفه هر فرد مسلمان است. که به ندای آن مظلوم پاسخ گوید در حال حاضر اسلام به ما که در جبهه باشیم. احتیاج دارد ندای حسین بن علی (ع) که هزار و خورده ای سال است که فریاد می زند آیا کسی هست که اسلام را یاری کند امروز زنده شده و در جماران، نائب امام زمان عج فریاد می زند که تا آن موقعی جبهه ها احتیاج به جوانها داشته باشد. واجب است که در جبهه بمانند و اسلام را یاری کنند و شما دختران مهربانم . امیدوارم که از اسلام و قرآن جدا نشوید و در هر موقع که اسلام در خطر افتاد یاری اش کنید و حجاب خود را رعایت کنید حجاب مسأله کلی است که باید هر فرد مسلمان رعایت کند. همبستگان عزیزم ! خودتان می دانید که حجاب شما برنده تر از شمشیری استکه برادر مسلمان تو در جبهه دارد. و شما ای فرزندان من پدرتان خدمت شما سلام می رساند و بعد از سلام از شما درخواست میکند که هر وقت که بزرگ شدید اسلام را یاری و راه پدرتان را ادامه دهید و از حرف بزرگترها خارج نشوید و در هر جایی که حرف حقی گفته شد. او را با جان و دل بپذیرید.
و شما خانواده برادر شهیدم هر چند که بهترین خانواده خود را از دست داده اید و بهترین فرد خانواده را در راه خدا هدیه کردید امیدوارم که خداوند به شما صبر عنایت کند و من حقیر را ببخشید چون در مدتی که برادرم شهید شد و من سرپرست بچه ها بودم، طوری که شما انتظار داشتید من به وظیفه خود عمل نکردم و امیدوارم که برای رزمندگان اسلام دعا کنید تا رزمندگان اسلام هرچه سریعتر برگرداند. به خانواده هایشان چون احترام شما نزد خداوند زیاد است.