نام پدر: موسی
محل تولد: استان خراسان رضوی
شهرستان: زبرخان
تاریخ تولد:1337/07/01
تاریخ شهادت: 1361/04/23
محل شهادت: استان خوزستان، شهرستان/ بخش: خرمشهر، منطقه: شلمچه
سن: 24 سال
شغل: قالیبافی
تحصیلات: نهضت سوادآموز
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد شهید از یک خانواده: 1
محل گلزار: استان: خراسان رضوی، شهرستان/بخش: زبرخان، مرکزی زبرخان، نام گلزار: باغشن
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
اسکن کنید!
محتوای توصیفی از شهید
شهيدان قبله آمال عشــقـند سر افرازان خوش اقبال عشقند
به گــرد گنبد زرين معشوق كبوترهاي خونيــــن بال عشقند
شهيد علي باغشني در اولين روز مهرماه 1337همزمان با عيد سعيد قربان در خانواده اي مذهبي و متدين در روستاي باغشن از توابع بخش زبرخان متولد شد .
وي از همان كودكي با فقر و بد بختي آشنايي پيدا كرد و با سختي و زحمت زياد بزرگ شد ، علي از همان زمان پي كسب و كا ر رفت تا بتواند كمك خرج خانواده اش باشد وي علاوه بر كار در نزد پدر با كلام الهي آشنا شد و طي مدت كوتاهي توانست قرآن را فرا بگيرد .
بعد از پيروزي انقلاب در نماز جمعه حضوري گسترده داشت و ديگران را نيز در اين امر تشويق مي نمود. ايشان در تشكيل انجمن شوراي روستا نقش بسزايي داشت ، در سن 20 سالگي تصميم به ازدواج گرفت و همسري مومن و متعد را براي همسري خويش انتخاب كرد . علي جوان صبور و پر حوصله اي بود وي كارهاي خود را تنها براي رضاي خدا و با خلوص و بدون هيچ ريايي انجام مي داد،در زمان قبل از انقلاب آن زمان كه احساس كرد اسلام در خطر است و براي پيروزي آن بايد دست به مبارزه زد ، فعاليت علي دو برابر شد ، بطوريكه برا ي امرار معاش خانواده اش شبها كار مي كرد و روزها نيز در راهپيمايي عليه رژيم شاه شركت مي نمود .
با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران ايشان برخود واجب دانست كه براي دفاع از حريم كشورش عازم جبهه شود، عشق به امام و ولايت، او را از خود بي خود كرده بود وي در پيامي به دوستان خود اينچنين بيان نمود كه : «…من سرباز امام زمان (عج )هستم ، رهبرم امام خميني است و به اميد آن روزي هستم كه اگر اسلحه ام به زمين افتاد آنرا به خاطر اسلام برداريد و نگذاريد اسلحه ام به دست كافران بيفتد ، به اميد آن روز… »
عشق به شهادت يك لحظه علي را رها نمي كر د ، او را بر سر مزار همرزم شهيدش جواد مهر افشان ديده بودند كه همچون مادر فرزند از دست داده در فراق يار مي گريست و شيون و زاري مي كرد . آيا او بر نبود جواد مي گريست ؟ نه!نه! او در فراق تنها معبود خويش گريه مي كرد كه چرا او بايد بماند و شاهد پر كشيدن دوستانش باشد.
گويي او با شهيد چنين مي گفت:
مرا بالي است از پرواز مانده قدمهايي است در آغاز مانده
شهيدان دستهايم را بگيريد منم همراه از ره باز مانده
سرانجام علي در 23/4/61در شلمچه همزمان با عمليات ظفرمندانه رمضان با اصابت تركش به سر به خيل كاروان حسينيان زمان پيوست و او را در زادگاه خويش تشييع و تدفين نمودند .
روحش شاد و يادش گرامي باد
با درود به رهبر کبیر و شهیدان راه حق که این وطن عزیز را از لوث کافران
پاك ساختند .
من سرباز امام زمان(عج) هستم . رهبرم امام خمینی است و به امید آن روز هستم
که اگر اسلحه ام به زمین افتاد ، اسلحه ام را به خاطر اسلام بردارید و نگذارید اسلحه
ام به دست کافران بیفتد ، به امید آن روز .
پدر ! مبادا شما و مادرم و حتّی خانواده ام در سوگ من گریه و زاري کنید که
دشمنان انقلاب اسلامی ما از این گریۀ شماها سوء استفاده کنند . حتما در سوگ من
شیرینی به مردم بدهید و لبخند بزنید … و همچنین دو خواهرم به شما وصیت دارم که
حجاب را رعایت کنید .