نام پدر: محمدحسن
محل تولد: استان خراسان رضوی
شهرستان: میان جلگه
تاریخ تولد:1349/12/22
تاریخ شهادت: 1365/10/21
محل شهادت: استان خوزستان، شهرستان/ بخش: خرمشهر، منطقه: شلمچه
سن: 16 سال
شغل: کشاورزی
تحصیلات: پنجم ابتدایی
وضعیت تاهل: مجرد
تعداد شهید از یک خانواده: 1
محل گلزار: استان: خراسان رضوی، شهرستان/بخش: میان جلگه مرکزی، نام گلزار: اردمه
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
اسکن کنید!
محتوای توصیفی از شهید
وصیتنامه شماره 1
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده مپندارید
بلکه آنان زنده اند و نزد خدای خود روزی می خورند .
اینجانب … با شناخت کامل و آگاهی کامل و با کمال آزادی به جبهه های حق علیه باطل آمدم تا ضمن لبیک به ندای امام ، به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(ع) را نیز لبیک بگویم و خونم را در راه اعتلای پرچم لا اله الا الله محمد رسول الله(ص) بریزم و قطره ای باشم از دریای بیکران لشگر حسین(ع) و هدفی نداشتم جز این .
پیامم به امام امت این است که ای امام ! ما اهل کوفه نیستیم که امام را تنها بگذاریم . همانطور گفتیم و خواهیم گفت . ما با تو بیعت کرده ایم و بر بیعت خود استوار مانده ایم و منتظر دستور تو هستیم و به تو می گویم اگر صد بار مرا زنده کنند و باز بسوزند دست از تو نخواهم کشید چون تو و راه تو را شناختم و هرکز از این راه باز نمی گردم .
به امت امام اعلام می کنم مبادا دست از امام بکشید که آن روز عزای ملت ایران است . امام را تنها نگذارید . به جبهه های جنگ مثل همیشگی کمک کرده و رزمندگان اسلام را نیز حامی شما و ناموس و خاک میهن شما می باشند و چشمشان به سوی شما است . بیعت خود را فریاد می زدید : رهبر من خمینی است ، یا مرگ یا خمینی ، فراموش نکنید .
به رزمندگان اسلام اعلام می کنم ای رزمندگان عزیز وقتی به کنار قبر امام حسین(ع) رسیدید و قبر شش گوشة آن حضرت را بغل گرفتید یادی هم از ما بکنید چون ما هم امید آن داشتیم که روزی قبر مبارک امام سوم شیعیان را در بغل گیریم و بگوییم ای حسن برخیز و یارانت را ببین چه عاشقانه می جنگند .
و اما پدرم ، پدر عزیزم می دانم برای من زحمت کشیدی ، مرا بزرگ کردی تا روزی عصای دستت شوم ولی بدان که ما امانتی بودیم دست شما که شما هم امتحان خود را دادید و مرا قربانی راه حسین(ع) کردید . مرحبا و آفرین بر شما که چقدر زیبا از امتحان در آمدید .
مادر عزیزم می دانم دوران بارداری مرا با چه مشقت به پایان رسانیدی . می دانم دوران شیرخوارگی مرا با شب زنده داری خود گذراندی تا مرا بزرگ کنی . می دانم حاضر نبودی حتی گریة مرا بشنوی ولی بدان که تو قربانی حسین(ع) را بزرگ کرده و در راه خودش به عهد خود وفا کردی و ان شاءالله نزد مادرش زهرا(س) روسفید خواهی بود . مبادا در شهادت من بی تابی کنی چون دشمن سوء استفاده کرده و انقلاب شکست خواهد خورد . برایم گریه کنی و هر شب جمعه کنار قبرم بیایی و مرا تنها نگذاری چون گریه بر شهید ثواب دارد ولی شیون و بی تابی گناه دارد و از تو می خواهم سفارش من را فراموش نکرده و اما خواهرانم به شما توصیه می کنم مبادا در تشییع جنازة من صدای گریه تان را بلند کنید تا دشمنان اسلام بخندند . مبادا در مجلس عزایم بی تابی کنید . راه زینب(س) را ادامه دهید . آنهایی که رفتند کار حسینی کردند . آنهایی که ماندند باید کار زینبی کنند . ان شاءالله .
برادرانم ! نگذارید پرچم محمد رسول الله(ص) و اسلحة من بر روی زمین بماند . اسلحة من را برداشته و به ندای امام لبیک بگویید و امام را تنها نگذارید و مرا ببخشید که نتوانستم در آخر کار با شما دیداری داشته باشم . شما را به خدا می سپارم و آروزی موفقیت برا یشما می کنم .
… به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر کفر جهانی بالاخص بعثیون بغداد که ناجوانمردانه به میهن اسلامی ما حمله کردند .
با تشکر . علی اردمه ای ، فرزند حاج محمدحسین
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار …
***
وصیتنامه شماره 2
… با درود و سلام به حضرت ولیعصر ، امام زمان (عج) . امیدوارم که خداوند متعال فرج حضرتش را هر چه نزدیک تر نماید ، ان شاءالله تا ما بتوانیم این پرچم ابا عبدالله الحسین(ع) را به دست مولایمان صاحب الزمان(عج) برسانیم . سلام به رهبر کبیر اسلام و شیعیان جهان اسلام . ان شاءالله وجود رهبر کبیر اسلام را تا زمان حضرت مهدی(عج) نگه دارد ان شاءالله و سلام به شهیدان اسلام که با خون خودشان توانستند این نهال پژمرده را آبیاری نمایند و تا این که این پژمردگی برطرف شود و این درخت و نهال شکوفا شود .
و من طبق دستوری که امام امت فرموده بودند هرکس می تواند باید به جبهه برود من چون احساس مسئولیت نمودم و به سوی جبهة نور علیه ظلمت حرکت کردم و در جبهه دعای من این بود : اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک . بار خدایا توفیق و روزی شهادت در راه خودت قرار بده و چون من به این آیة شریفه
انا لله و انا الیه راجعون عقیده داشتم که ما از خداییم و بازگشت ما به سوی اوست پس ای مردم حزب الله ! به این آیه شریفه عقیده بیاورید و به سوی جبهه های نور علیه ظلمت حرکت نمایید .
و از برادرانم می خواهم که این سلاح گرم مرا به زمین نگذارند چون اگر این سلاح به زمین بماند دیگر نمی توانید این سلاح را بردارید پس از مادر و پدرم ! شما از اول که با اسلام پایدار بودید ، بیشتر باشید و بعداً بشتابید به سوی این که خدای خود را پیدا نمایید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته …
29/9/65