پس از دو سال نذر و نیاز خداوند به خانواده محمد اسماعیل فرزند پسری عطا نمود و نام او را هم نام آقا امام رضا (ع) رضا نهادند و در کنار پنجره بارگاه ملکونی آن حضرت حلقه غلامی آقا را به گوشش نهادند. رضای کوچک در خانواده ای متدین و دیندار و پایبند به فرایض دینی رشد و نمو یافت . به مدرسه رفت و احترام و خضوع و خشوع را در برابر معلمینش مراعات نمود . با اعتقاد به اینکه طبق تعالیم اسلام، معلمی شغل انبیاست اوقات فراغتش را صرف بازی و کتاب خواندن می نمود. روز به روز علاقه اش به ادامه تحصیل بیشتر میشد به طوری که با وقتش را در مسجد صرف نگهبانی میکرد و یا در کتابخانه به مطالعه می پرداخت.
وضع درسی او خوب بود و معلمان و والدینش از پیشرفت تحصیلی اش رضایت کامل داشتند.
با توجه به اوضاع نابسامان کشور به استخدام ارتش در آمد و با شروع جنگ همیشه در مناطق جنگی حضور داشت به رزمندگان اسلام و همرزمان و همسنگرانش بسیار علاقه داشت ایشان را به منزل دعوت می کرد و به پذیرایی از آنها بر میخاست و از اینکه ایشان را تا ایستگاه قطار همراهی می نمود بسیار احساس شادی میکرد در این ایام به خانواده خود توصیه می نمود جز در راه اسلام در راه دیگری گام بر ندارید و هیچ وقت حجاب، عزت و شرف را از یاد نبرید.
سرانجام علیرضا نعمتی این رزمنده مبارز راه اسلام در حالی که مشتاقانه به سوی دشمن یورش میبرد طی یک حمله در مسیر عشق محو گردید و برای همیشه جاوید الاثر گردید.