نام پدر: غلامرضا
محل تولد: استان خراسان رضوی
شهرستان: نیشابور
تاریخ تولد:1337/05/07
تاریخ شهادت: 1364/01/07
محل شهادت: استان خوزستان، شهرستان/ بخش: دشت آزادگان هویزه، منطقه: هورالهویزه (هورالعظیم)
سن: 27 سال
شغل: پاسدار
تحصیلات: راهنمایی
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد شهید از یک خانواده: 1
محل گلزار: استان: خراسان رضوی، شهرستان/بخش: نیشابور، مرکزی نیشابور، نام گلزار: سیدآباد میرزاخلیل
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
اسکن کنید!
محتوای توصیفی از شهید
شهید عباس خواجه بچه مشهور به منصور در سال ۱۳۳۷ در خانواده ای مذهبی و متدین که از وضعیت اقتصادی مطلوبی بهره مند بود، پا به عرصه گیتی نهاد.دوران کودکی را در دامان مادری مهربان و صبور طی نمود و سپس وارد دبستان شد. به درس علاقه زیادی داشت و فردی درس خوان و نمونه در بین شاگردان بودپدر شهید در رابطه با دوران کودکی شهید می گوید: ” یک خاطره ما درش این بوده هنگامی که عباس کوچک بوده او را در کنار کرسی وسط اتاق می گذاشت [ یک روز مادر به بیرون از اتاق می رود؟بچه می غلتد و در چاله کرسی می افتد زمانیکه که مادر به اتاق می آید
می بیند بچه در چاله کرسی افتاده است او را بر می دارد، می بیند قسمت بالای بدن او سوخته است و بچه هیچ عکس العملی از خود نشان نمید هدو هیچ گریه نمی کند و چون آن زمان زمستان بود نذر کردیم و در بهار به امامزاده حسین اصغر برویم و نذرمان را ادا کردیم وسفند را کشتیم و گوشت آن را غذا درست کرده مهمانی تقسیم کردیم برگشتم وزمانی که به دبستان می رفت و به خانه برمی گشت به او می گفتم که اول نمازت را بخوان و بعد درست را و شهید نمازش را می خواند و درس و مشقش راانجام می داد و به درس علاقه زیادی داشت و نمازش را در هنگام کودکی که نماز هنوز به او واجب نبود به واجباتش اهمیت می داد
. . درمدت حضور در جبهه یک بار از ناحیه سر زخمی شد و پس از بهبودی دوباره اعزام شد و ایشان ۶ ماه از سال را در جبهه بود و ۶ ماه دیگر را به آموزش نیرو برای اعزام به جبهه می پرداخت و ذره ای از مال بیت المال را حیف و میل نمی کرد و پس از رشادتهای فراوان در فروردین ماه سال ۶۴ شربت شهادت نوشید و به لقاءلله پیوست .
… با درود و صلوات به قطب عالم امکان و منجی عالم بشریت امام زمان حجت بن الحسن عسکری (عج) و با درود سلام برنائب برحقش امام خمینی بت شکن زمان ، این قلب تپنده محرومان و مستضعفان و یار و یاور یتیمان ومظلومان و با سلام درود برامت اسلام که در سایه الطاف و عنایات حضرت حق دست در دست یکدیگر نهادند و پلی به سرخی خون و به روشنایی ایمان و به گرمای ایثار در فراخنای 1400 ساله تاریخ اسلام بستند و یکباره به شهیدان بدر و احد و جمل و عاشورا پیوستند و با درود سلام بر ارواح پاک و مطهر شهدای انقلاب اسلامی که با ایثار خون وجان خود از انسانیت و معنویت و از انقلاب اسلامی پاسداری نمودند و امروز ارواح پاکشان در همه زمان ها و مکان ها ناظر بر عملکرد ما می باشد روحشان شاهد است تا این انقلاب به اهداف مقدس خود که برقراری حکومت عدل الهی و حکومت مستضعفین است نایل آید و با درود به امت ایثارگر و شهید پرور که از انقلاب و مکتب اسلامی حفاظت و نگهداری می کنند و در این راه از هیچگونه کوششی دریغ نمی ورزند و با درود بر رزمندگان و ایثارگران و دلباختگان و شیفتگان راه انسانیت و فضیلت که در میدان های جنگ و درکربلای میهن مقدس اسلامی حماسه می آفرینند . رزمندگانی که عاشقانه و با آگاهی تمام ، به حجله گاه خون جهت درآغوش گرفتن عروس شهادت می شتابند و می روند تا پرچم خونین اسلام را در سراسر گیتی به اهتزاز درآورند و انسانیت و مکتب اسلام را که حاکم به انقلاب آنهاست به دنیا صادر نمایند .
درود براین رزمندگانی که جان برکفانه به دفاع از مکتب و مرز و بوم و ناموس و از انقلاب خود دفاع می کنند و خود برقلب دشمن یورش می برند و مصمم هستند همانطوری که 5 سال پیش حکومت 2500 ساله شاهنشاهی را برای همیشه در زباله دان تاریخ مدفون ساختند ، امروز با عزمی راسخ تر و ایمانی استوارتر و آگاهی بیشتر ، ریشه ظلم و تجاوز و جنایت را برای همیشه از صحنه روزگار محو ساختند و اربابان زور و زر و تزویر را از کاخ و تخت به زیر افکندند .رزمندگانی که امام امت بوسه بر بازوان آنها می زند و براین بوسه افتخار می نماید . رزمندگانی که نمونه ای از امت نمونه اسلامی هستند و می روند تا نمونه و الگو و اسوه بودن خود را به دنیا ثابت نمایند تا این که اعمال وکردار و حماسه ها و جانبازی های آنها برای جوامع بشری سرمشق باشد . برای آنهایی که امروز در زیر چکمه های جلادان ابرپوشالی و به آنها در عمل می گویند که امروز باید در زندگی مستقل و برای رسیدن به استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی خون داد.
آری ، برادری که وصیتنامه مرا می خوانی ! بدان که از کودکی آرزوی بسیاری داشتم اما آنچه از همه بهتر بوده وپیوسته دردرون وجود می خروشد،رسیدن به لقاء الله بوده و هست ، خود چگونه باید زمینه ای برای عاشقان فراهم شود .
این جنگ تحمیلی دریچه ای بود که شیفتگان الله بایستی از آن عبور کنند و تنها آرزویشان که رسیدن به معشوقشان ، خدا ، است برسند و به لقاء الله بپیوندند و من ای برای نیز در خیل این عاشقان پاکباخته راه الله ، جان برکف گرفته ام شاید سعادت نصیب گناهکاری چون من شود . آنگاه است که وصیت من به برادران این است که تمام سعی و کوشش خود را درتداوم انقلاب اسلامیمان که میراث خون هزاران شهید است به کار بندیدوپشت سر رهبر کبیرمان که از خاندان پاک حسین (ع) است بکوشید و ابرقدرت ها را به خاک سیاه بنشانید .
برادران ! امروز روزی است که قیام ، پیام اسلام وحسین (ع) توسط روح خدا ، خمینی بت شکن تجدید گشته است . قیامی که تاریخ را کاملاً متوقف ساخت و جهت آن را که به سوی قابلیان و یزیدیان و به نفع مستکبرین بود عوض نمود و چهره کریه سردمداران کفر ونفاق در دو بلوک شرق و غرب را درید و آنچه در باطن جنایتکار آنها بود برملا ساخت و چون این حرکت می رود تا بساط ظلم و ستم و استکبار را در گیتی درهم بپیچد و جهانی را از چنگال دیو سیرتان انسان نما نجات دهد مسلماً مورد هجوم سیاسی و نظامی و تبلیغاتی مستکبرین قرار می گیرد و این جانب برحسب وظیفه شرعی که دارم و می بینم که جنگ بین دو جناح حق وباطل درگیر است و به هل من ناصرینصرنی حسین (ع) و فرزندش امام خمینی لبیک گفته، گرچه کوچک تر از آنم که بخواهم ادعای پیروی از مکتب حسین (ع) کنم و این انتخاب عالی را می پذیرم تاشاید رستگار گردم وبه نظر من ساکت بودن درزمانی که جنایتکاران دستشان تا مرفق به خون محرومین و مستضعفین آلوده است معنای ندارد.
پروردگارا ! اینک برای رضای تو و برای خشنودی تو و به امر خلیفة بر حق تو که نایب امام زمان(عج) است قدم به صحنة جهاد بر علیه کفر می گذارم بدان امید که یا مرا به فیض شهادت برسانی تا شاید کفاره ای باشد برای محو گناهان و ادای دینی در قبال جمهوری اسلامی و یا مرا بیامرزی و توبه ام را بپذیری که در هر حال به تو نیازمندم .
خداوندا ! به محمدت(ص) سوگند که گرانبهاتر از خونم متاعی ندارم که بدهم و در راهت نثار کنم و اینک این خون من و این هم جان بی مقدار من تقدیم به تو و هدیه به روح تو ، خمینی کبیر .
ای خدای بزرگ ! این مخلوق درمانده و ضعیف تو ، حال که به سوی تو آمده ، او را از درگاهت مران ، گناهانش را بیامرز و از درگاهت ناامیدش برمگردان . ای خدای من ! بسیار در تلاش بوده ام تا به راه تو باشم و برای تو بنده ای مخلص باشم و برای تو بنده ای خوب ، هر چند که لطف تو شامل حالم بوده ولی شرمنده و سرافکنده ام و امید بخشش دارم .
عزیزان و دوستان ! باید تا سر حد خون ثابت کنم . مؤمنین به قوانین الله و بهشت و دوزخش ! با خون خود ثابت کنیم که قول های خدا حق است و تخلفی در آن نیست و وای و هزاران وای بر ماکه خدای ناکرده از آن دسته افرادی باشیم که سرنوشت آنها ، سرنوشت خوارج باشد . زمان ، زمان امتحانست . زمان ، زمان گلچین شدن هاست و خلاصه زمان ها ، دقایق و لحظاتی هستند که می شود به آنها قسم خورد و بالاخره زمان، زمان جهاد است، این بزرگ ترین نعمت خدا بر بندگان.
آه ! وای گنهکاران ! بیم آن داشته باشیم که به نزد پروردگارمان با حالتی برویم که سرافکنده و خجل از اعمال خویشتنیم . بیم از فشار قبر داشته باشیم و بیم از روز حساب . خدا همة ما را بیامرزد . ما که آنقدر ضعیفیم که از عهدة جوابگویی یک بزرگ تر برنمی آییم چگونه می توانیم از جوابگویی اعمالمان نزد خدایمان بربیاییم که او الله بکل شیء قدیر است پس بشارت تان می دهم به همانگونه که بر من بشارت دادند که ای گنهکاران و ای ضعیفان درگاه خدا ! شما را به جهاد که نعمتی بس بزرگ است می خوانم ، نعمتی که بخشایندة گنهکاران است و خوشا به حالشان که شفیع گنهکاران هم می شوند . عجب ! چه خوش معامله ای ! خون بده در راه خدا اگر خدا قبول کند تا بهشت برین را با تمام زیبایی هایش بگیری . حالا باید دید که کی اهل معامله است و کیست که به ندای پروردگارشان که می فرماید من جان مؤمنین را در برابر بهشت معامله می کنم ، جواب دهد ؟
و تو ای خواهر و ای برادر حزب اللهی که رسالت خون شهدا به دوش تان هست و ادامه دهندگان راه راستین شان هستید ! بروید و با نشأت گرفتن از قرآن و دستورات انبیاء و با پیام شهدا و معلولین و خانواده های آنها و با رهنمودهای امام عالیقدر و با رهبری روحانیت،این رسالت اصلی تان را به ثمربرسانیدکه در این راه باید خونهای بسیار هدیه و نثار کنید،خدا حامیتان بادکه خلاصه بایدسفرآخرت برویم و سستی وراحتی را از خودمان دور کرده وبا اسلحة ایمان و اخلاص در عمل، آنقدر جهاد کنیم تا اینکه در نزد پروردگارمان با رویی سپید قرار گیریم و توشه ای داشته باشیم .
برادران و خواهران و دوستان و شنایان من ! بدانید که من آگاهانه در این راه قدم نهاده ام چرا که خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین(ع) و تا شهدای 15خرداد و 17 شهریور و از شهدای 17 شهریور تا شهدای کربلای جنوب و غرب ایران صدا می زنند که چیست ؟ که شما برای چه نشسته اید ؟ آخر ما مسلمان هستیم ، در عصری زندگی می کنیم که فساد از یک سو سراسر جهان را فرا گرفته . پس دوستان ! اینک لحظة امتحان است .
پدر و مادرم ! وقتی که من شهید شدم و در قبر می خواستید بگذارید ، چشمانم را باز بگذارید تا مردم خیال نکنند که با چشم بسته به جبهه رفتم ، بدانند که با آگاهی کامل و با روی گشاده وبا آغوشی باز به سوی مرگ شتافته ام ودست هایم را مشت کنید که مردم بدانند که با مشت گره کرده و با عزمی راسخ به میدان نبرد رفته ام.
مادرم ! برای من هرگز ناراحتی نکنید و اگر جمعیت دنیا برای اسلام قربانی شوند هنوز کم است . از این ملت می خواهم در پشت سر رهبر باشند و از رهبری او اطاعت کنند و شما ای پدرم ! پدر عزیزم ! باید مرا ببخشید و مرا حلال کنی و اگر من شما را اذیت کردم باید ببخشید . پدر جان ! من خوب می دانم که برای شم پسر خوبی نبوده ام و وظیفة خودم را انجام نداده ام . پدر جان ! امیدوارم که مرا عفو کنی و اگر من شهید شدم برایم گریه نکنید .
پدر جان ! شما خودتان خوب می دانید که با در خانه نشستن نمی توان راه شهدا را ادامه داد . این شهدا و این خانوادة شهدا به گردن ما حق دارند . ما نمی توانیم و خانوادة شهدا آرزوی آن بکشند که کی پیروزی نصیب ما می شود .
پدر جان ! ما می دانیم که یک روزی باید دار فانی را وداع گوییم پس چه بهتر که در راه خدا بر حسب وظیفه و مسئولیت ، در میدان جنگ ، در میدان امتحان بمیریم و شما هم از این بابت ناراحت نباشید .
مادر عزیزم ! برای من هرگز گریه نکنید تا دل حسودان به درد آید و شما با این گریة خود ، دشمنان را شاد می کنید پس مثل زینب(س) صبور و قاطع باشید و هرگز با این ناراحتی جزئی از پلّه در نیایی و از بردارانم … می خواهم که مانع رفتن به جبهه ها برای آنها نشوند .
و حالا چند کلمه برای همسرم … امیدوارم که مرا ببخشید چون از روزی که با شما ازدواج کرده ام شوهر خوبی برایت نبوده ام و به طور احسن که در شأن یک شوهر عالی هست من برای تو نبوده ام و زیاد در خانه مثل مردان دیگر نبوده ام . امیدوارم که مرا حلال کنی و بعد از مرگ من صبور و هرگز سستی به خود راه ندهی … ازشما می خواهم که … دخترم را زینب وار بار بیاوری و زیاد غصة مرا نخوری …
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست …