نام پدر: سیدحسن
محل تولد: استان خراسان رضوی
شهرستان: نیشابور
تاریخ تولد:1344/06/15
تاریخ شهادت: 1364/11/20
محل شهادت: استان بصره عراق، شهرستان/ بخش: ام القصر، منطقه: فاو
سن: 20 سال
شغل: ارتشی
تحصیلات: دیپلم
وضعیت تاهل: مجرد
تعداد شهید از یک خانواده: 1
محل گلزار: استان: خراسان رضوی، شهرستان/بخش: نیشابور، مرکزی نیشابور، نام گلزار: ده باف
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
اسکن کنید!
محتوای توصیفی از شهید
سید علی متقیان در سال ۱۳۴۴ در شهر نیشابور در خانواده ای مذهبی از سلاله سادات به دنیا آمد. پس از پا نهادن به مدرسه با پشتکاری که از خود نشان داد تا مقطع دبیرستان پیش رفت.
در این زمان سید علی جوان در کنار فراگیری علم و دانش برای اینکه روح خود را نیز جلادهد به مسجد می رفت و در تمام مجالس و مراسم مذهبی و شرکت می نمود. در این سالها با شروع جنگ تحمیلی علیه ایران جهت دفاع از وطن دستاوردهای انقلاب و پشتیبانی از ولایت فقیه ماندن را جایز ندانست و برای اولین بار در سن هجده سالگی عازم جبهه شد و از نزدیک با فضای روحانی و عرفانی آن آشنا گردید. پس از بازگشت از جبهه تحصیلاتش را ادامه داد و موفق به اخذ مدرک دیپلم گردید. جهت خدمت به نظام جمهوری اسلامی، ارتش را برگزید و با آزمون دانشکده افسری امام علی (ع) نیروی زمینی را با موفقیت پشت گذاشت و پس از گذشت یک سال با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل گردید و دوباره راهی جبهه های حق علیه باطل گردید اما این بار در کسوت نظامی گری بعنوان یک افسر جوان ارتش جمهوری اسلامی پس از یکسال و نیم حضور در جبهه و ارائه خدمات ارزنده در صحنههای نبرد علیه دشمنان یعنی . سرانجام در بیست اسفند سال ۱۳۶۴ بر اثر اصابت ترکش به سرش در منطقه شلمچه با عزت و شرف و سربلندی و افتخار جانش را در راه خدا و میهن فدا نمود پاره ای از سخنان شهید سید علی متقیان
این جنگ جنگ بین حق و باطل است ما باید در این جنگ شرکت کنیم و از وطن و میهن خود دفاع کنیم. ما باید در جبهه ها حضور پیدا کنیم و دشمن غارتگر را از خرمشهر بیرون برانیم و تمام هموطنان مسلمان را از شر آنها راحت سازیم.
هر موقع از من یاد کردید دلتان را ببرید به صحرای کربلا، شما از کربلای حسین شنیده اید ولی از کربلای ایران هم شنیده اید و هم دیده اید ، مانند من و افرادی بهتر از زیاد در این راه گام برداشته اند، انسان فانی است و ما قرار است بمیریم، پس چرا در راه خدا با سربلندی و افتخار جان خود را فدا نکنیم
وصیتنامه شماره 1
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
لحظه – لحظة عمرم ، قطره – قطرة خونم- فدای یک نفس امام باد
به نام خدا . به نام او که همه چیزم اوست . زندگیم به خاطر اوست . بودنم به دست اوست . رفتم به دست اوست . یارم اوست . جانم اوست . معشوقم اوست . معبودم اوست. مقصودم اوست. مرادم اوست.امیدم اوست.احساسش می کنم با قلبم، با ذره ذرة وجودم ، با تمام سلول هایم احساسش می کنم اما بیانش نتوانم کرد. ای هستی ام ! به یادت هستم به یادم باش که بی تو هیچ و پوچ خواهم بود .
اول سپاس می گویم خداوند یکتا را که جوانی و نشاطم را در این موقعیت از زمان و مکان قرار داده که می توانم قدمی هر چند کوچک و ناقابل برای اسلام و قرآن و مکتبم و مملکتم بردارم و سپاس می گویم خداوند یکتا را که مرا از نعمت بزرگ خود که همانا جهان فی سبیل الله است برخوردار فرموده و درود می فرستم بر محمد(ص) و اهل بیت معصومش که برای ما اسلام عزیز را آوردند و ما را هدایتمان فرمودند .
و درود بی پایان به حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان(عج) که ان شاءالله هر چه زودتر می آیند و به فریاد شیعیان می رسند و جهان را از لوث وجود ناپاکان پاک می کند و درود می فرستم به نایب بر حق امام زمان(ع) ، حضرت امام خمینی . این امید محرومان جهان و این قلب تپندة امت و سلام و درود به روح پاک شهیدان راه حق و فضیلت که با خون سرخ خودشان تاریخ معاصر را عوض کرده و نهال اسلام را آبیاری نمودند و درود بر ملت شهیدپرور و غیور ایران خصوصاً خانواده های شهدا .
اینجانب سیدعلی متقیان فرزند سیدحسن متولد 1344 عضو بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پایگاه شهید مطهری که به فرمان امام و بنا به وظیفة شرعی به جبهه رفتم تا از اسلام و ایران اسلامی در مقابل کفار و متجاوزین دفاع کنم از این که در جبهة حق علیه باطل به شهادت رسیدم خوشحالم چرا که خداوند می فرماید :
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
پس می بینید که این مرگی نیست که ما از آن ناراحت باشیم بلکه حیات و زندگی است و مایة افتخار برای ما که اعتقاد به حقانیت خود داریم .
پدر و مادر و برادر و خواهرم ! شما را به خدا برای من گریه نکنید ، افتخار کنید. مگر شما چه چیزی از دست داده اید؟ به راستی شما را چه می شود ، مگر ما را چه شده است ؟ مگر شهادت سرآغاز زندگی نیست ؟ مگر شهادت یعنی بریدن از این زندگی مرگ گونه و پیوستن به یک زندگی حقیقی نیست ؟ مگر خداوند نمی گوید : انا لله و انا الیه راجعون ؟ پس چه بهتر که در راه خدا کشته شویم .
پدر و مادرم ! هرگز زحمات شما را فراموش نخواهم کرد . خواهرانم و برادرانم ! امیدوارم مرا ببخشید . گوش به فرمان امام امت باشید . راه خدا ر پیشه کنید که این بهترین راه است . مبادا از این راه فاصله بگیرید که عاقبت بدکاران همچون یزیدیان است . شعار خدایا خدایا را همیشه تکرار کنید . برای فرج امام زمان(عج) هم دعا کنید .
فرزند همیشگی شما
سیدعلی متقیان
***
وصیتنامه شماره 2
مقدمه : وصیتنامة اینجانب ستوان سوم سید علی متقیان . اگر خدا قبول کند به عنوان یک سرباز کوچک اسلام که هم اکنون در جبهة حق بر علیه باطل مشغول رزم می باشم .
اینجانب سیدعلی متقیان در سال 15/6/1344 در یک خانوادة مذهبی دیده به جهان گشودم و بعد از پایان تحصیلات به استخدام در ارتش جمهوری اسلامی درآمدم و از همان لحظة اول هدف من خدمت بوده به اسلام و انقلاب تا به این که توانستم لباس سربازی ام را با خون سرخم رنگین کنم و به شهادت در راه خدا برسم و این برای من افتخار بزرگی است .
خداوندا ! تو خود خوب شاهدی که از همان لحظات اول که برای استخدام شدن قدم برمی داشتم نیت و هدف من چه بوده . خداوندا ! تو را شکر و سپاس می کنم که مرا همچنان پایبند به هدف مقدسی که داشتم عطا فرمودی تا بلاخره به نیت خودم رسیدم ، شهادت .
خدایا ! من از مال دنیا چیزی ندارم که وصیتنامه بنویسم به آن صورت ولی چند کلامی به عنوان یادگاری که بماند بعد از من بر روی این کاغذ سفید که گویا باشد در آن موقع می نویسم . قبل از هر چیز خانوادة عزیز و گرامی ام ! از این که به من کمک نمودید تا به این سن و سال برسم و بتوانم در جبهة حق بر علیه باطل شرکت کنم خیلی تشکر می کنم و اگر خداوند بزرگ توفیق شهادت را به این بندة گنهکار عطا فرمود امیدوارم شما هم مرا حلال کنید زیرا شما حق بزرگی بر گردن من دارید و من نتوانسته ام این حق را ادا کنم .
مادرم ، پدرم ! و شما ای برادران و خواهران من ! بعد از مرگ من شیون و زاری نکنید و لباس سیاه بر تن نپوشید زیرا که من دانسته قدم در این راه نهاده ام . هر موقع که شما یادتان از من می آید ، دلتان را ببرید به صحرای کربلا و اگر از کربلای حسین(ع) چیزی شنیده اید ولی از کربلای ایران ، هم شنیده اید و هم دیده اید .
مانند من و از من بهتر زیاد رفته اند . ما که قرار است بمیریم پس چرا در راه خدا و با عزت و شرف و با سربلندی و افتخار جان خود را فدا نکنیم ؟
هم اکنون من این کلمات را در صحنة نبرد می نویسم . هر لحظه گلوله ای زوره کشان به طرف مواضع ما می آید و معلوم نیست که کدام یک از آنها قسمت من باشد . خداوندا ! من رضایم به رضایت .
خانوادة عزیزم ! از این که نتوانستم در زنده بودنم کمکی به شما کنم سخت شرمگین می باشم و امیدوارم شما مرا ببخشید . مادرم و پدرم و خواهرانم ! از این که من در این راه فدا شدم هیچگونه ناراحتی به خود راه ندهید زیرا که من به راهی رفتم که خودم انتخاب کرده بودم و آن راه ، راه شهیدان بزرگی چون سرور شهیدان بوده است …
در پایان پیامم به خانواده ام و ملت غیور : امام امت را مبادا تنها بگذارید . به این انقلاب که انقلاب حسینی است تا می توانید کمک کنید . دیگر بیش از این چیزی برای گفتن ندارم . خداوند خود بهای شهیدان را می پردازد . خداحافظ شما
انا لله و انا الیه راجعون
فرزند همیشگی شما سیدعلی متقیان
در پایان، مادرم ! همانند کوه باش ، چون کوه استقامت کن . لحظه ای از یاد و نام خدا غافل مباش . قامت خود را بلند گیر و ندای الله و اکبر و فریاد شهیدان راه خدا را سر بده و به مردم برسان که همانا فریاد ما : پیروی از خدا ، قرآن ، خمینی است …