نام پدر: غلامرضا
محل تولد: استان خراسان رضوی
شهرستان: نیشابور
تاریخ تولد:1317/09/15
تاریخ شهادت: 1365/10/21
محل شهادت: استان خوزستان، شهرستان/ بخش: خرمشهر، منطقه: شلمچه
سن: 48 سال
شغل: کارگر شهرداری
تحصیلات: ششم نظام قدیم
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد شهید از یک خانواده: 1
محل گلزار: استان: خراسان رضوی، شهرستان/بخش: نیشابور، مرکزی نیشابور، نام گلزار: صومعه مازول
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
اسکن کنید!
محتوای توصیفی از شهید
وصیتنامه شماره 1
بارالها ! از تو مسألت می نمایم اولاً پیروزی و سربلندی در این جنگ نصیب همه ایرانیان و این عبد عاصی بفرما . ثانیاً اگر مصلحت خدایی در تأخیر پیروزی می باشد ، الها ! شهادت حسین گونه را و حبیب وار نصیبم بگردان که بین حق و باطل کاملاً تشخیص داده ام که کلّ کفر و کلّ اسلام در مقابل هم در ستیز می باشند .
بارالها از تو می خواهم هر چه زودتر پیروزی نهایی را نصیب ملت ایران و حزب الله بگردان و هر چه زودتر با ریشه کن شدن صدام راه کربلا و نجف و سامره و کاظمین به روی ملت ایران باز کن .
خداوندا ! از تو مسألت می نمایم که خمینی عزیز را تا انقلاب امام زمان (عج) نگهداری و رزمندگان حق را پیروز و مؤید بفرمایی . خداوندا ! من زندگی سیاه و ننگ را نمی خواهم و زندگی سرخ حسینی می خواهم و می خواهم حبیب وار در راه اسلام جان بدهم .
و در آخرت از ملت ایران و ملت شهید پرور نیشابور می خواهم که این منافقین را از بین ببرند و نگذارند این منافقین سر بلند کنند . و اداره را پاکسازی بنمایند و در پایان سر بلندی اسلام و پیروزی رزمندگان اسلام را از خداوند متعال خواستاریم …
درود بر رهبر عزیز ما حضرت آیت الله امام خمینی و سلام بر شهیدان راه اسلام تاریخ 16/11/61
وصیتنامۀ شمارۀ 2
… به نام الله آغاز می کنم
شهادت مرتبه است که هر کس لایق آن نمی باشد . این وصیتنامه را از آن می نگارم که احتمال شهادت برایم بسیار بعید می باشد ولی به هر حال آرزو بر هر کس بعید نیست . آنچه به وحشتم می اندازد روز قیامت و شدت گناهان دنیا و این که هر چه کنم امید به رهایی از آتش دوزخ نیست . تنها یک راه برای نجاتم هست که می توان امیدوار بود و آن شهادت در راه خدا چرا که اولین قطرۀ خونی که از شهید ریخته شود تمام گناهانش پاک می شود . البته این را هم می دانم که شهید بایست مراحل مقدماتی در این دنیا طی کند و هیچ کس بدون طی مراحل لازم به این افتخار نائل نمی شود و از این جهت وضع من بسیار ناراحت کننده است . به هر حال شاید به برکت خون شهیدان و در فضای عطرآگین این کربلائیان رحمت خداوندی شامل حال این حقیر بشود .
آری عزیزانم ! همسرم و برادرانم و خواهرم ! این انقلاب نشانم داد که عابدان هفتاد ساله چگونه راه خطا رفتند و مبارزان شکنجه شده چگونه به لجنزار گناه غلطیدند .
آری جایی که عقاب پر بریزد از پشّۀ ناتوان چه خیزد
آری عزیزان ! بالاخره باید رفت . بالاخره مرگ خواهد آمد و مرگ از در خانۀ پیامبر برنگشت و هیچکس در این دنیا باقی نمی ماند و ماندنی نیست . آیا این وضعیت طلایی را باید از دست داد ؟
حالا که به برکت اسلام و خون پاک شهیدان ، دین بدون زحمت باریدن گرفته است آیا جان ناقابل و تشنه را … با لجن دنیا باید سیراب نمود ؟
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته …
از برادران تقاضا می کنم که این نامه را بخوانند که برادران شهرداری بدانند که بنده دست خالی از این دنیا می روم و شما اگر از آخرت می ترسید … مردم آزاری نکنید …
وصیتنامۀ شمارۀ 3
به نام الله و به نام امام زمان (عج) و نایب بر حقَش و سلام و درود بر شهیدان راه اسلام و سلام بر رزمندگان اسلام و سلام بر امام حسین (ع) و انصارش .
لذا این جانب … به جبهۀ حق علیه باطل عازم می باشم و امیدوارم که به پیروزی اسلام و قرآن از جبهه برگردم و اگر برنگشتم و شهید در راه خدا شدم وصیت می کنم که بنده با اختیار خودم و بدون ناراحتی به جبهه می روم و هیچگونه ناراحتی ندارم نه از زن و فرزند و از اقوام و خویشان .
بنده به عشق امام حسین (ع) و زیارتش عازم شدم … و از برادرانم و خواهرم و قومان و خویشانم تقاضا می نمایم که دست از اسلام برندارند و تا زمانی که یک نفر مرد در ایران هست باید دفاع کنند و در راه قرآن و اسلام مبارزه نمایند …
خداوندا ! اسلام را پیروز کن . لشگر اسلام را پیروز کن . قرآن را یاری کن . قبر حسین (ع) را آزاد کن .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار
تاریخ 5/9/65 آذر روز بسیج مستضعفین
وصیتنامه شماره 4
با نام الله آغاز می کنم
السلام علی الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین و
علی انصار الحسین و علی علی بن الحسین
سلام و درود بر امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و با درود پاک و مخلصانه و عابدانه بر انبیاء و اولیای خدا و با درود فراوان بر شهدای اسلام و با سلام و درود بر شهیدان کربلای حسینی و شهیدان جنگ تحمیلی ایران و سلام و درود بر شهیدان زنده یعنی جانبازان ایران … وصیتنامه خود را آغاز می کنم .
اول این که از تمام قومان و خویشان تقاضا می کنم که دست از رهبر انقلاب برندارید تا اینکه بتوانید به آرزوی سعادت برسید . دوم از خانواده های عزیزم تقاضا می نمایم که در غم از دست دادن این حقیر ناراحت نباشید … دوم شهادت آرزوی من و آرزوی هر مسلمان واقعی است .
خواهران و برادران و قومان و خویشان عزیزم ! شاید باور نکنید ولی اکنون من زنده ام و از این دنیای پست با شادی غیرقابل وصف در پناه پروردگار خویش به سر می برم اکنون از شما می خواهم به جای گریه و عزاداری ، مجلس شادی برپا کنید چون من دوست ندارم برایم گریه کنید و زاری کنید و یا لباس سیاه بپوشید . شهادت آرزوی من است و بوده است . شما باید مردانه در پیش دشمنان اسلام قد راست نمایید و بگویید به دهن یاوه گویان و شما خوشحال باشید که من به آروزی خود رسیدم .
خدا را یاد کنید تا اینکه رستگار شوید و شما خبر ندارید که دنیا به کاهی
نمی ارزد و شماها خبر ندارید که این دعاهای شما چقدر اثر دارد . اگر من شهید شدم افتخار نمایید … بگویید در راه خدا شهید شده است و باید مردم ایران همچون کوه استوار باشیم تا این که ریشه کفر را از صفحه روزگار براندازیم .
و تو ای همسر عزیزم ! در پای بنده چیزی بجز غم … ندیده ای و ای فرزندان عزیز ! شما روی پدر را به سیری ندیدید . امیدوارم که خداوند به شما صبر مرحمت بفرماید و امیدوارم که مرا ببخشید … شما را می سپارم به امام زمان (عج) و خداوند بزرگ . امیدوارم که ما را حلال کنید و از گناهان بزرگ بنده چشم پوشی نمایید .
والسلام
وصیتنامه شماره 5
همان روزی که جنایتکاران به هر حیله ای که دست زدند با شکست روبرو شدند و آخرین حیله آنها جنگ بود که شاید بتوانند به وسیله جنگ این امت را از پا در آورند با خود گفتم ای وای من جوان باشم و در خانه نشسته باشم و تصمیم گرفتم که پا به عرصه میدان بگذارم و آن میدان را میدان جنگ انتخاب کردم که شاید به این وسیله دین خود را به اسلام و شهدا ادا کرده باشم .
با خودم قسم یاد کردم که تا زنده ام به این انقلاب خدمت کنم حتی اگر دست و پایم را از دست بدهم در جنگ علیه کفر شرکت بکنم و حتی یک قدم هم عقب نخواهم گذاشت .
ای امت شهید پرور ایران ! خودتان می دانید این جنگ ، جنگ کفر با اسلام
می باشد پس چرا عده ای که خودشان به جبهه نمی روند از رفتن دیگران جلوگیری می کنند ؟ بخدا وقتی که بنده با خانواده های شهدا روبرو می شوم خجالت می کشم که من زنده باشم اما فرزندان آنها بی پدر باشند .
و حالا کمی با خانواده عزیزم صحبت دارم . همسرم ! مادر ! زنم ! برادرم و خواهرم ! بنده از شما عذر و مغفرت می خواهم … امیدوارم که به خوبی خودتان ما را ببخشید و در مرگ این حقیر گریه نکنید . می خواهم که مسجد را ترک نکنید و از اسلام دست برندارید و اسلحه بنده را به زمین نگذارید و در دعاها شرکت کنید و از دخترانم می خواهم که حجاب اسلامی را رعایت نمایید و حفظ حجاب خود را حفظ نمایید …
در پایان از شما تقاضا دارم که دست از اسلام برندارید و به یاری اسلام بشتابید که اسلام غریب می باشد و قرآن یاری می خواهد و اسلام کمک می خواهد . امیدوارمکه ما را ببخشید . در پایان اگر خوبی یا بدی دیدید به خوبی خودتان ببخشید که بنده لیاقت خدمتگذاری برای شما نداشتم و دیدارها به قیامت ماند . به امید پیروزی برای اسلام وقرآن …
والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته … تاریخ 29/9/65
وصیتنامه شماره 6
چون بنده عازم به جبهه حق علیه باطل عازم می باشم اول اینکه من کمتر از آنم که نصیحت به مردم شهیدپرور نیشابور بکنم ولی از شما تقاضا می کنم که اسلام را تنها نگذارید و دست از یاری رهبر عزیز برندارید زیرا اسلام غریب است . بدانید که این دنیا ، دارفانی است و این دنیا به هیچ کس وفا ندارد . این دنیا به امامان ما وفا نکرد که به ماها بکند زیرا آدمیزاد رفتنی است و آدمیزاد نمی ماند .
بنده به خانواده خود نصیحت می کنم که دست از اسلام بر ندارید و اسلام را غریب و تنها نگذارید و اسلحه بنده را زمین نگذارید … از یاری امام دست کوتاهی نکنید و از دخترانم تقاضا می کنم که حجاب اسلامی خودشان را رعایت کنند و حفظ کنند که کاری بکنند که رضایت خدا باشد …
اگر سنگر شهیدان خالی بگذارید روز قیامت مسئول شهیدان می باشید …
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار
از عمر من بکاه و بر عمر رهبر افزای 30/9/65
محتوای دیداری از شهید
با کلیک بر روی هر عکس می توانید عکس را در نمای بزرگتر مشاهده نمایید.
عکس گلزار شهید
با کلیک بر روی هر عکس به نرم افزار نمایه سازی متصل شده و اطلاعات کامل عکس را در آنجا مشاهده خواهید کرد.