برگی از خاطرات:
در جبهه بود که خواب می بیند” تنها فرزندش (میثم) را روی زانو گرفته است. در آن لحظه امام زمان (عج) وارد شدند و فرمودند: فرزندت را سیر ببین و سپس رفتند. شهید صدا می زنند که صبر کنید من هم همراه شما بیایم و امام (عج) فرمودند: من میروم و شما بعد بیایید. لذا شهید اذعان داشت که تا زنده ام به اسلام خدمت می نمایم.” چهل روز از تولد تنها فرزندش نگذشته بود که به سوی معبودش عروج نمود و به دیدار حق شتافت.