وصیتنامۀ شمارۀ 1
انا لله و انا الیه راجعون
سلام
از خون گذشتم تا حیات جاوید ببینم مادرم .
با درود و سلام بر منجی عالم بشریت ، مهدی موعود (عج) و نایب بر حق ایشان امام امت و با درود و سلام بر معلولین و مجروحین جنگ تحمیلی و آرزوی شفای این عزیزان از درگاه خداوند منّان خواهانیم . و با سلام بر رزمندگان کفر ستیز اسلام که به ندای حسین زمان خود لبیک گفته و با سلام بر شما امت حزب اله که با یاری خود قلب پیر جماران را روشن نموده اید .
خانواده عزیزم ! شاید آخرین خط و آخرین نشان از بنده باشد که برای شما
می ماند و از همگی شما خانواده محترم آرزوی حلالیت می طلبم .
مادرم ! عزیزم ! امیدوارم که چون زینب (س) صبور و چون کوه استقامت کنی و با شهید شدن من خود را اذیت نکنی و شما پدر جان ! که واقعاً پدری دوست داشتنی برایم بودی ، امیدوارم که مرا ببخشی … و شما برادران ! امیدوارم که همگی مرا ببخشید و حلالم کنید و اگر چنانچه بنده باعث ناراحتی شما شده ام مرا ببخشید …
وصیتنامۀ شمارۀ 2
اللهم ارزقنی توفیق شهادته فی سبیلک
به نام خداوندی که آفریننده دو جهاان است و معبود همگان ؛ نیاز نیازمندان ؛ شمع خلوت عارفان و سلام بر همه بندگان شایسته خدا .
مادر جان ! اکنون که تا زمان موعود چند صباحی باقی نمانده است لذا این آخرین خط و نشانی است که از من برای شما می ماند . مادر جان ! دیگر تو مرا نخواهی دید . وقتی مرا خواهی دید ، جسد سوراخ شده من …. توسط کالیبر که بعضی از اعضای بدنم نیست خواهی دید . اما به خدا افسوس مادر جان ! که برای یک بار دیگر هم که شده بود می خواستم تو را در بغل بگیرم اما به علت برخورد به عملیات ، اینکار برایم میسر نبود . اما مادر جان ! امیدوارم که مرا ببخشی و از شما آرزوی حلالیت می طلبم .
بار خدایا ! باطل جولان می دهد ، حق مظلوم ، … کشته شده است این را من تقصیر کسانی می دانم که در بیان حق به صورت صحیح و عمل به آنها سستی
می نماید . و بنده از میان برادرانم به عنوان خمس انتخاب شده ام و امیدوارم که برادران این قرعه کشی را قبول نموده و راضی باشند .
ای مادری که تا به صبح در کنار بستر و گهواره ام بیدار بودی تا مگر در آخر پیری عصای دست شما باشم ولی باور کنید که رضایت خدای در این است …
خداحافظ فرزندت حسین حیدری
به علت تاریک بودن ، بدخط نوشته شد . ساعت 40/2 نیمه شب
وصیتنامه شماره 3
… همچنانکه وصیت ، یک وظیفه شرعی است و چون من عازم سفر شهادتم از ایزد متعال پیروزی اسلام و طول عمر امام را می طلبم .
مادر جان ! اینک که این نامه را برایت می نویسم شاید آخرین خط یا آخرین نشان از من باشد . مادر جان ! دیگر تو مرا نخواهی دید و وقتی مرا خواهی دید که جسد بی جان من طعمه لاشخوران شده . مادر جان ! لبانم از تشنگی خشک شده است گویی که حال ندارم که به نامه ادامه بدهم .
آری چشمانم را باز گذارید تا کوردلان بدانند که کورکورانه به این راه نرفتم . دستانم بیرون گذارید تا راحت طلبان و دنیادوستان ببینند که چیزی با خود به آن دنیا نمی برم و مشتانم را گره کنید تا کافران بدانند که جسم بی جانم نیز نخواهد گذاشت حتی لحظه ای آرامش به خود ببینند .
به نام خداوندی که همه چیز را آفرید و همه چیز از اوست و عاقبت بازگشت به سوی او می باشد . با سلام بر امام خمینی ، بزرگ ترین مرد جهان ، رهبر مستضعفان ، امید محرومان ، نور چشم ملت ایران .
از خواهران خود تقاضا دارم که با حفظ حجاب اسلامی مشتی بر دهان ابرقدرتهای شرق و غرب باشند . خواهرانم ! امیدوارم که شهادتم شما را رنجیده نکند و شما باید اسوه صبر برای جامعه باشید .
ای زن از فاطمه به تو اینگونه خطاب است
ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است
بنده از برادرانم می خواهم که بنده وقتی شهید شدم راه مرا ادامه دهد حتی اگر انقلاب در ایران به پایان رسد . برادران بروند و برادران لبنان ، فلسطین و قدس عزیز را آزاد کنند .
چه بسا بسیارند که در این واحد ، برادر یک شهید و برادر یک اسیر هستند و در حال حاضر دو برادر در واحد اطلاعات می باشند و احتمال شهادت آنها صد در صد می باشد پس شما پس شما دل خود را … پهلوی این مادران داغدیده ببریدکه خدا چگونه صبر و اجری به اینها داده است . باور کنید که من وقتی با این برادران صحبت می کنم شرمنده می باشم .
ما وعده آزاد شدن اسیران وبخصوص آزاد شدن برادر ایشان را از زندان های بغداد داده ایم و از خداوند منان خواهانیم و امیدوارم که خدا کمک کند که راه مسدود شده کربلا را آزاد و بتوانند این خانواده های شهدا دست فرزندان خود را بگیرند و این مادران اسیران این عزیزان خود را در بغل بگیرند و در کنار مرقد مطهر بنشینند . اینها می گویند …. که در دوران قدیم یک سفر کربلا حدود 40 روز طول می کشید … اما مهدی جان ! ما الان 7 سال است در حرکت هستیم و هنوز نرسیده ایم و امیدوارم که خداوند کمک کند و بنده قول صد در صد می دهم که ما با شهید شدن خودمان راه کربلا را حتماً باز می کنیم و اگر هم زنده برگردیم بدانید که راه کربلا را برای شما باز می کنیم .
وصیتنامه شماره 4
… با نثار صمیمانه ترین سلام ها به رهبر کبیر انقلاب که فریاد آزادانه و جاودانه ای است بر ضد استکبار و منطقی است که در دنیا طنین افکن شده ، رهبری که بزرگ ترین رهبر برای نسل نو و یگانه راهنما و رزمنده ای دلیر و ابر مرد قرن بیستم . رهبری که ستون های غرب را به لرزه انداخت و ریشه بی عدالتی و ظلم را ریشه کن کرد . امامی که چون مجاهدی … مؤمن ، مؤمنی زاهد ، زاهدی عابد ، عابدی متواضع ، متواضعی پیروز ، پیروزی ساکت ، ساکتی خروشان ؛ پس هر آنچه
می توانید در حق او دعا کنید که سیاست اوست که کاخ سفید در ماجرای
مک فارلین تبدیل به کاخ سیاه گردید و این پیروزی عجیبی است .
خانواده عزیزم ! من با آگاهی کامل و عشق و علاقه به اسلام و لبیک به پیام امام و به خاطر خدا با نیتی خالص به سوی جبهه شتافته ام و آمدم که نشان دهم که تا آخرین قطره های خون ، از این انقلاب حمایت نموده و با نثار جان خود نشان دهم که حاضریم مادران ، داغدار و در سوگ عزیزان بسوزند .
خانواده عزیزم ! این آرزو را داشتم که برای یک بار دیگر که شده شما را ببینم اما به عملیات برخورد کرد و این آرزو امکانپذیر نبود .
به خدا قسم مادرم ! خیلی آرزو داشتم که شما را در بغل بگیرم و خود مرا به سوی جبهه روانه کنید و از من راضی و بنده را حلال کنید . مادر جان ! امیدوارم که مانند زینب (س) که در یک روز داغ هفتاد و دو تن را تحمل کرد شما نیز داغ من که در حقیقت افتخاری برای شما بود و امانتی که از خدا در پیش شما بودم در راه رضای او به خود او باز گردانید .
مادر جان ! نمی گویم گریه نکن چون محال است و عاطفه مادری این اجازه را به شما نمی دهد اما جوری باشد که دشمن از گریه شما سوءاستفاده نکنند که به کارهای ددمنشانه خود امیدوار گردد .
پدر جان ! زحمت های زیادی برایم کشیدی به این امید که در آخر پیری عصای دست شما باشم . به خدا قسم پدر جان ! مرا ببخشید … و مرا حلال کنید .
