در آن هنگام كه خورشيد عالمتاب ،آفتاب پر حرارتش را بر زمين گسترانيده بود حسين در خانوادهاي زحمتكش در روستاي باغشن از توابع بخش زبرخان پا به عرصه وجود نهاد .
وي جواني مهربان و خوشبرخوردي بود ، ديگران را دوست مي داشت و در برابر مشكلات به آنها كمك مي كرد و ديگران نيز او را دوست مي داشتند .
حسين صدايي زيبا و دلنشيني داشت ، در ايام محرم به مداحي و نوحه سرايي حضرت ابا عبدالله الحسين (ع)مي پرداخت ، ايشان كودكان را با كلام نور آشنا مي كرد و هميشه در اين آرزو بود كه لباس روحانيت برتن كند .
با شروع جنگ تحميلي و احساس نمودن خطر او نيز پا به عرصه نبرد نهاد و به عنوان فرمانده دسته ، دلاورانه نبرد كرد .او خود گفته بود :«…آن هنگام كه احساس كردم جبهه حق آماج گلوله هاي دشمن قرار گرفته قصد عزيمت به آن ديار نمودم ،درست مانند رسيدن عابد به معبود و عاشق به معشوق، با اندكي فاصله در دل گلوله هاي آتشين دشمن و رسيدن از نيستي به هستي و از هيچ به همه و از دنياي ماده به عالم تمامي وجود هستي ،
انا لله و انا اليه الراجعون ….»
ايشان خدمت مقدس سربازي را نيز در جبهه گذراند و ضمن خدمت يكبار از ناحيه سر مجروح شد اما او جسور و بي باك دوباره رو به ميدان نبرد نمود تا اينكه سرانجام در شمال سليمانيه در 12/12/64 طي عمليات والفجر 9 هدف دشمن قرار مي گيرد و خالصانه و پاك به ديدار معبود مي شتابد . و بعد از 10روز او را همراه با ديگر شهيدي از روستا تشييع و به خاك سپردند .
روحش شــــــــــاد و يادش گراميبـــــــــــــــاد