اولین روز اردیبهشت سال ۱۳۴۲. ساکنان روستای اردمه شهرستان نیشابور به عباس علی اردمه تبریک میگفتند: «قدم نورسیده مبارک عباس علی » و برای آینده و سلامتی او در سایه پدر و مادر دعا می کردند طراوت و تازگی بهار آن سال برای خانواده عباس علی بیشتر شده بود آخر حسین اولین فرزندشان بود.
حسین میان سرسبزی روستا بزرگ شد و چند سال بعد نشست روبه روی تخته سیاه کلاس اول دبستان بود کتابها را ورق می زد و میخواند و مشق می نوشت.
چهارم ابتدایی را هم خواند و بعد از آن مشغول کشاورزی شد.
گاه گاهی هم با دستهای کوچکش روی دار قالی گره می زد تار و پود را با نگاهش بالا می برد تا قالی تمام شود و نقش گلهایی که او بافته بود . بنشیند کف خانه ها.
حسین حوادث انقلاب را با رادیو پیگیری میکرد بالای در ورودی خانه شان توی روستا اردمه نوشته بود الا بذکر ا… تطمئن القلوب» دست خط حسین بود شهید حسین اردمه در سن بیست سالگی ازدواج کرده بود و حدود ۶ ماه با همسرش زندگی کرد حسین اخبار جنگ را که میشنید تاب نمی آورد و یک بار داوطلبانه عازم جبهه شد برگشته بود و خود را برای خدمت مقدس سربازی معرفی کند دوره آموزشی را در پادگان عجب شیر تمام کرد و در لشکر ۹۲ زرهی مشغول خدمت شد. آمده بودند منطقه هلاله سال ۱۳۶۳ بود بیست و سوم بهمن ماه حسین بر اثر اصابت ترکش به ناحیه قفسه سینه به شهادت رسید.
یادش سبز و نامش جاوید