شهید حسن اردمه تازه سرباز شده بود و به خدمت در ارگان نیرومند ارتش جمهوری اسلامی فراخوانده شده بود پس از اعزام به جبهه تحت تاثیر جو شهادت طلبانه و ایثار گرانه، علاقه اش به شهادت روز به روز افزایش می یافت تا آنجا که حتی به سخن دوستانش مبنی بر اینکه کمتر به خط مقدم برود نیز اعتنایی نمی کرد تنها حرفش این بود که من باید شهید شوم تا از این طریق مایه افتخار و سربلندی خانواده ام باشم هر چند خوب می دانم که شهادت فیضی است که نصیب هر کس نمی شود.
شهید به مطالعه کتب مذهبی به ویژه آثار شهید دستغیب علاقه وافری نشان می داد به طوری که همواره دوستان و اطرافیان خود را نیز به مطالعه آنها سفارش می نمود.
یکسال و سه ماه از خدمت صادقانه اش سپری شده بود که به خاطر مجروحیت مجبور به ترک میدان جنگ شد اما از آنجا که جبهه را مدخلی برای ورود به بهشت سرمدی می دانست بی درنگ به سوی جبهه شتافت و این بار با کوله باری از عشق و بر اثر اصابت ترکش به بدنش برای همیشه از دنیای فانی به سوی بهشت باقی رهسپار گردید.