نام پدر: محمد
محل تولد: استان خراسان رضوی
شهرستان: نیشابور
تاریخ تولد:1334/06/15
تاریخ شهادت: 1363/07/28
محل شهادت: استان ایلام، شهرستان/ بخش: دهلران، منطقه: میمک
سن: 29 سال
شغل: پاسدار
تحصیلات: ششم نظام قدیم
وضعیت تاهل: متاهل
تعداد شهید از یک خانواده: 1
محل گلزار: استان: خراسان رضوی، شهرستان/بخش: نیشابور، مرکزی نیشابور، نام گلزار: بهشت فضل
محل تولد شهید:
عملیات منجر به شهادت:
ارگان اعزام کننده:
اسکن کنید!
محتوای توصیفی از شهید
احمد ترشیزی فرزند محمد در پانزدهم شهریور سال ۱۳۳۴ بدنیاآمد
او نسبت به برادرهای دیگرش فعالتر و پر جنب و جوش تر بود.
دوران ابتدایی را تا کلاس پنجم در روستای شاداب بود. سپس برای ادامه تحصیل به دستتان فرخی نیشابور رفت
خدمت سربازی را در شیراز گذراند قبل از انقلاب در تظاهرات شرکت می کرد و زمانی که شهرداری را تصرف کردند او محافظت شهر را به عهده گرفت. احمد ترشیزی در سن ۲۱ سالگی با خانم مرضیه انتظاری ازدواج نمود که مدت زندگی مشترک آنها ۷ سال بود. همسرش میگوید از ایمانی که در چهره اش بود به او جواب مثبت دادم.
نمره ی ازدواج چهار فرزند به نامهای عفت متولد چهاردهم دی سال ۵۷ حجت اول فروردین ۵۹ جعفر سی ام شهریور سال ۶۰ و جلیل در اول خرداد سال ۶۲ به دنیا آمدند او علاقه خاصی به امام داشت و با کسانی که به ولایت فقیه اعتقادی نداشتند دمخور نمی شد. همیشه در صف اول نماز جماعت حضور داشت و مکبر بود و اذان و اقامه را ایراد می کرد. سعی میکرد کارها را برای خدا انجام دهد و دوست نداشت پرآوازه باشد به همین دلیل فقط کسانی که با او همرزم بودند او را می شناختند. همیشه نماز شب می خواند. برادر شهید محمود ترشیزی میگوید سال ۶۳ در عملیات خیبر نیروها موفق نبودند شهید آنها را نصیحت میکرد که جنگ هر زمان موقعیت خاص خود را دارد شکست دارد و موفقیت دارد شما ناراحت نباشید و با مشکلات بسیازید. همسر شهید مرضیه انتظاری میگوید در سال ۶۰ به او گفتم تو همیشه در جبهه هستی برای من خیلی مشکل است او بلیط را پس داد در صورتیکه میخواست به جبهه برود و مرا بسیار نصیحت کرد و نماز شب خواند و بسیار گریه کرد و من خیلی ناراحت شدم با خودم فکر کردم که کار بدی را انجام دادم که نگذاشتم او به جبهه برود پس به او گفتم که من پشیمان شدم که نگذاشتم تو به جبهه بروی او خوشحال شد و به جبهه رفت آقای جغرانی میگوید وقتی به او میگفتم تو چهار تا بچه داری و به جای این جبهه رفتن مدتی در خانه بنشین گفت: «هنوز من در امتحانم قبول نشده ام.همسر شهید میگوید او فردی مهربان و خوش اخلاق بود وهمیشه تلاش میکرد که به دیگران کمک کند. به پدر و مادر وفرزندانش احترام خاصی میگذاشت و در کارهای خانه خیلی کمک می کرد. او همیشه به همسرش تأکید میکرد «باید صبر داشته باشید با مشکلات طوری روبرو شوید که خدا راضی باشد و بدون رضایت خداوند برگی از درخت نمی افتد و شما در حال امتحان هستید. او کتابهای شهید مطهری و کتابهای مذهبی را مطالعه میکرد. هنگامی که منافقین در کشور نا امنی بوجود آورده بودند در صحنه حضور داشت و مدتی محافظت امام جمعه را بر عهده داشت. و زمانی که جنگ شروع شد حفاظت را به دیگران واگذار کرد و عازم جبهه شد
همانطور که خداوند متعال در قرآن وعده کرده است کواعباً اترابا به معلی دختران زیباروی (بهشتی به او عطا کند شب عملیات برای ایشان مانند شرکت در عروسی و شب زفاف بود در عملیات میمک در حین درگیری و اوج پانک دشمن و پشت خاکریز ایشان با صورتی خاک آلود و خنده رو که دندانهایش نمایان بود بنده را صدا زد و گفت: آقای ،خرمکی کواعباً اترابا بنده هم در جواب گفتم
جای خواندن این آیه همین جا است ،آنها، منظور همان دختران بهشتی همین جا در کمین هستند از خدا بخواه تا نصیبت کند و ایشان فرمود: امیدوارم تا انتهای خاکریز رفتم و برگشتم دیدم ایشان در خط لیست وقتی که از نیروها سئوال کردم که آقای ترشیزی کو؟ گفتند ایشان شهید شده اند و من با خودم گفتم در این جا هر چه بخواهی می دهند و ایشان كواعب اترابا خواست و به آن نیز رسید.و سرانجام احمد ترشیزی در تاریخ ۱۳۶۳٫۷٫۲۸ در عملیات عاشورا درمنطقه میمک بر اثر اصابت ترکش به سر وهر دو پا به درجه رفیع شهادت نایل گردید