پس از چند سال کار و زحمت توانسته بود مغازه ای کفاشی برای خود دست و پا کند. همین که توانست از جهت اقتصادی روی پای خود با بسند ازدواج نمود و همزمان با آن به استخدام ارتش در آمد سال های شروع خدمتش را از شهرهایی نظیر بجنورد و تهران شروع نمود استخدام او در ارتش مصادف بود با آخرین سالهای حکومت رژیم مستبد پهلوی و فروپاشی نظام ستم شاهی مردم انقلابی و مسلمان ایران هر روز در صفوفی متحد به خیابان ها می ریختند و علیه رژیم شعار میدادند. یک روز به علی جوان دستور داده شد تا به همراه دیگر سربازان به خیابان او که به هیچ عنوان نمی توانست سرپیچی کرد که نتیجه ای جز باز نداشت. چندین بار دیگر نیز به خاطر همین ممانعت از انجام دستور در دادگاه وم شد و یک بار تبعید گشت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ورود امام به تهران ، سر از پا نشناخت و به سرعت خود را به تهران رساند و در یک چشم بر هم زدن به جمع میلیونی همراهان آن حضرت پیوست. سالها بعد با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه به سوی میدان جنگ شتافت سمت فرمانده گروه با نقشه هایی که طرح می کرد توانست در طی همین دوران وصیت نامه ای خطاب به خانواده گرامی اش نوشته که در برابر قانون اسلام و قرآن زندگی کنند و در همه وقت خدا را ناظر بر اعمال خود بدانند، نماز را ترک نکنند و از راه امامان امت بیرون نروند ان شاء الله. شهید احمد علی بیاتی سرانجام در عملیات شوش بر اثر اصابت ترکش راهی دیار جاوید حق گردید.