خانه » تاریخ شفاهی »
نام نقل کننده خاطره: همسر شهید
تاریخ خاطره:
محل وقوع خاطره: نیشابور
شهدای یاد شده در این خاطره:
عملیات های یاد شده در این خاطره:
قبل از اینکه من با ایشان ازدواج کنم شهید با مرحوم پدرم دوستانی ضمیمی بودند و در نزدیکی خانه مان مغاره شیشه بری داشتند بعداز رفت وآمدهای دوستانه ای که با پدرم داشتند مرا برای همسری انتخاب کردند و ما با هم زندگی مشترک را آغاز کردیم و ایشان از طرف بسیج وارد سیاه شدند. قابل ذکر است که ایشان به اتفاق خانم خودشان از من خواستگاری کردند و قبلا رضایت ایشان را جلب کرده بودند . از روزی که ایشان را شناختم مهمیدم که از غیبت کردن و دروغ گفتن بدشان می آید یادم می آید که روزی در خانه از یکی دوستان قدیمی صحبت کردم وایشان سخت ناراحت شدند و به مدت ۲۴ ساعت با من سخن نگفتند و بعد از آن با توضیح دادن و قانع کردن من که غیبت کردن از دیگران برای خودم گناه بزرگی است با من آشتی کردندکلا من در زندگی درسهای زیادی از ایشان گرفتم و تا آنجا که من یادم می آمد با هم برای نماز خواندن به مسجد می رفتیم و روزهائی که ایشان در خانه بودند نمازهایصبح را در بهشت فضل در جوار شهدای عزیز به پا می کردیم. اکثر اوقات به اتفاق ایشان به مزار شهدا و دید و بازدید اقوام می رفتیم ، ایشان هیچ وقت نمازشان ترک نمی شد و همیشه تنها جمله ای که بر لب ایشان بود این است که در خدا وند مرگ مرا شهادت در راه خودت قراریده، ا
استان: خراسان رضوی
شهرستان: نیشابور
بخش:
روستا:
نام مکان: منزل شهید
ارگان:
سازمان:
قرارگاه:
لشگر:
تیپ:
گردان / واحد:
دسته:
منطقه عملیات:
نوع عملیات:
مراحل عملیات: