خانه » تاریخ شفاهی »
نام نقل کننده خاطره: حسین مقدم
تاریخ خاطره:
محل وقوع خاطره: زادگاه شهید
شهدای یاد شده در این خاطره:
عملیات های یاد شده در این خاطره:
یکی از خصوصیات بارز او، کمک به افراد بی بضاعت و کم درآمد بود؛ چه کمک مالی، چه کمک جانی. بارها شاهد بودم در شهر و روستا، وقتی خانواده های مستضعف و پرجمعیت خانه می ساختند، برای مراحل مختلف آن، با مشکلات مالی مواجه می شدند. یکی از این مراحل، سیم کشی ساختمان بود.
خالو اگر حتّی گره کوچکی از کار کسی می توانست باز کند، دریغ نداشت. این طور وقت ها کافی بود خبر به او برسد. با تمام مشغله ای که تو سپاه داشت، می رفت کمک آن خانواده و خانه شان را رایگان سیم کشی می کرد. این در حالی بود که آنها خیلی وقت ها متوجّه نمی شدند او از فرماندهان کارآمد جنگ است.
یکی از دایی هاش، بعد از شهادت او برای من تعریف کرد.
ما از مدّت ها قبل، ساختن مسجدی را در روستای مان شروع کرده بودیم. سری آخر که علی آمد مرخّصی، کار آن مسجد هم رو به اتمام بود. فقط سیم کشی و نقّاشی اش مانده بود. از نقّاشی می شد برای مدّتی صرف نظر کرد، ولی سیم کشی و برق را دیگر لازم داشتیم. این کار هم به دو دلیل به تعویق افتاده بود؛ اوّلاً که اهالی در تمام مراحل ساخت، خودشان سهیم بودند و کمک می کردند، ولی کار سیم کشی را دیگر کسی بلد نبود. ثانیاً اگر کسی را از شهر می خواستیم بیاوریم، ضمن این که چند روز مهمان ما بود، اجرت بالایی را هم باید به او می دادیم. کسی را هم نتوانستیم پیدا کنیم که به طور رایگان این کار را انجام دهد. مردم هم آن موقع از لحاظ مالی واقعاً در مضیقه بودند.
همه اینها را به علی گفتم. گفت: من به شرطی حاضرم تمام مسجد را سیم کشی کنم که به کسی درباره کار من چیزی نگویی.
تعجّب کردم. گفتم: من چیزی نمی گم، ولی امکان نداره که مردم بی خبر بمونن. چون بالاخره این مسجد تو روستاست و مردم هم اون جا رفت و آمد دارن، نماز می خونن؛ نمی شه که کسی چیزی نفهمه.
گفت: من ان شاء اللَّه شب ها می رم که کسی نباشه.
همان روز رفتیم نیشابور و با کمک هم سیم و پریز و کلید و چیزهای دیگری که لازم بود، خریدیم و برگشتیم. علی تصمیم گرفته بود برای این که سر و صدای کمتری ایجاد شود، سیم کشی مسجد را به صورت روکار بکشد. از همان شب هم مشغول شد.
کلید مسجد را به او دادم. دو، سه ساعت بعد از نماز عشا می رفت داخل و تا اذان صبح کار می کرد. آفتاب که می زد، قدری می خوابید و بعد از آن باز به کارهای دیگرش می رسید. ظرف چهار ـ پنج شب، سیم کشی مسجد را تمام کرد. این که در این مدّت با چه مشکلاتی دست به گریبان بود، بماند.
مردم که هر روز برای نماز می رفتند مسجد، حسابی کنجکاو شده بودند. چون من کلیددار آنجا بودم، همه اش سراغم می آمدند و می پرسیدند: کی داره مسجد رو سیم کشی می کنه؟ من هم اظهار بی اطلاعی می کردم. می گفتم: هر کی که هست، خدا خیرش بده. جالب اینجا بود که خود خالو هم جزو همان سؤال کننده ها بود که دوست داشت آن فرد خیّر را بشناسند!
اوّلین شبی که لامپ ها و مهتابی ها مسجد را مثل روز روشن کرده بودند، هیچ وقت از خاطر نمی رود. شور و شعف مردم قابل وصف نبود. اصرار آنها برای این که بدانند چه کسی این کار را کرده، به جایی نرسید.
بعد از شهادت علی، سرّ این مطلب را فاش کردم.
استان: خراسان رضوی
شهرستان: نیشابور
بخش: مرکزی
روستا: خلیج اباد(جیج اباد)
نام مکان: مسجد روستا
ارگان:
سازمان:
قرارگاه:
لشگر:
تیپ:
گردان / واحد:
دسته:
منطقه عملیات:
نوع عملیات:
مراحل عملیات: