شهید محمد اردمه زاده دوم تیر ماه سال ۱۳۴۱ روستای قاسم آباد در حالی که هنوز «بابا آب داد را مشق میکرد پدرش به رحمت خدا رفت و محمد کوچک را در دامان روزگار رها کرد و اگر دامان با کراست مادر و آغوش پر مهر پدر بزرگش نبود چه بسا در وزش تند باد ناملایمات روزگار سرنوشتی دیگر میداشت و این در حالی است که زندگی و کسب معیشت در روستا بازوانی توانا می طلبد و همتی مردانه سستی و کاهلی در روستا یعنی ذلیل شدن و دست به سوی اتفاق دیگران دراز کردن محمد در حالی با درس و مدرسه وداع گفت که استعداد ادامه تحصیل ولی نیاز خانواده به بازوان توانای او بیشتر بود.
محمد که پیش از تحصیل در دبستان مدتی کوتاه حلاوت مکتب و انس با قرآن را نیز تجربه کرده بود. از طریق مطالعه به اندوخته های مذهبی و دینی خود افزود و با توجه به ارادتی که نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت داشت جذب سروده ها و مرثیه های مذهبی شد و به زودی به مدد اخلاقی که داشت آوازه اش به عنوان مداح اهل بیت (ع) تا روستاهای دور دست نیز کشیده شد.
وی در نهایت مدینه فاضله ای را که می توانست او را به بسیاری جواب هایش از جوانهایش برساند در جبهه یافت کوهی که صعود به قله اش را جز با شهادت نمی توانست طی کند محمد که عزم را جزم کرده بود تا این قله را فتح کند و بیرق سرخ آزادی و آزادگی را بر بلندای آن به اهتزاز در آورد در مهتاب شبی از هفتمین ماه سال ۱۳۶۱، پس از انفجار خمپاره ای در منطقه کوشک طلاییه معود خود را کامل کرد و بر بلندترین کرسی بشریت تکیه زد.
اکنون نام او بر رواق مدرسه ای که به یاد او در روستای زادگاهش ساخته شد. روز و شب در حال درخشیدن است تا همیشه در ذهن و اندیشه آیندگان جاودانه بماند.