سخن از دلیری و رشادت است، رشادت کسی که وضوی خون می گیرد. و در سجاده خون به نماز عشق می ایستد و مرگ با را همچون شهدی گوارا می نوشد. آری این بار سخن از شهیدی دیگر از یاوران خمینی کبیر است.
این بار سخن از شهید بزرگوار حسین اصغر امام وردی است ، سخن از ایثار و جوانمردی ، سخن از سربازی است که با نثار خون خود به جمع سربازان صدر اسلام پیوست.
در سال ۱۳۴۲ همزمان با شروع اولین جرقههای انقلاب در روستایی از حوالی نیشابور به نام ینگجه پا به عرصه وجود نهاد، حسین اصغر در خانواده ای مذهبی در آغوش مادری پرهیزکار پرورش یافت. از همان دوران نوجوانی ، بازویی توانا برای پدر و مادر گشت و در کارهای دام پروری و کشاورزی به کمک آنها شتافت حسین اصغر مدتی به مکتب رفت و در آن جا مشغول فراگیری قرآن گشت همراه با رشد فکری و جسمی عشق و علاقه اش به اهل بیت عصمت و طهارت اوج گرفت و در ایام محرم در مجالس نوحه خوانی و سینه زنی شرکت میکرد و هیچ گاه از یاد خدا غافل نبود. به همین خاطر سهل انگاری در نماز را اصلا جایز نمی دانست که خدمت مقدس سربازی همزمان با ادامه جنگ تحمیلی بود ، عازم منطقه کردستان شد همزمان با اعزام به خدمت ازدواج نمود با این حال هرگز از انجام مأموریت و دفاع از اسلام غافل نبود ، حسین اصغر قبل از کشید . انتظار پرواز ، پرواز به سوی تنها معبود ، انتظار دیدار مجدد همرزمان شهیدش.
سرانجام در تاریخ ۱۳۶۲٫۷٫۲۹ در عملیات سرکوب عوامل مزدور دموکرات و ضد انقلاب تن پاکش آماج تیرهای آنان گردید و مرغ محبوس جانش از قفس تن آزاد گشت و راه آسمان را پیش گرفت.