در یکی از روستاهای اطراف نیشابور( چشمه خسرو ) در تاريخ 10/6/1316 در خانواده ای متدین به دنیا آمد . وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی ، به علت این که زادگاهش فاقد مدرسه راهنمایی بود ، ترک تحصیل کرد و به فراگیری خیاطی مشغول شد . پس از مدتی به مشهد رفت. شهید اسدی که انس و علاقه عمیقی با جلسات قرائت قرآن و مجالس مربوط به ائمه اطهار (ع) داشت ، در همین جلسات با نام و مرام امام خمینی (ره) آشنا شد و با اوج گیری انقلاب در سال 1356 به موج خروشان مردم حزب اله در تظاهراتها و راهپیمایی ها پیوست .
توزیع شبانه نوارها و اعلامیه های حضرت امام در ساعات خمینی (ره) در منازل ، از جمله فعالیت های آن شهید بود که با مهارتی خاص انجام می گرفت . خانواده وی نقل می کنند که ایشان بارها در خانه خاطر نشان کرده بود که دو آرزو در زندگی خود بیشتر ندارد : نخستین آرزویش دیدار امام خمینی بود وآرزوی دومش ، شهادت در راه محبوب ؛
در یک روز عاشورا حسن که مداحی قابل نیز بود ، جهت اجرای مراسم نوحه خوانی و عزاداری در زادگاهش ، از شهر به روستا آمده بود . پس از اجرای مراسم پر شوری که توسط وی انجام شد ، مادر شهید خطاب به او گفت : چرا همین جا نمی مانی و به جای درگیر کردن خود با دستگاه حکومتی ، به خدمت در دستگاه ابا عبداله (ع) ادامه نمی دهی و خانواده ات را سرپرستی نمی کنی ؟
شهید با صلابت پاسخ داده بود : هر چیز به جای خود مادر جان ! وانگهی مراسم عاشورا ، ذکر امام حسین (ع) است و مبارزات علیه حکومت ظالم ، عمل به مرام امام حسین . خانواده من نیز اگر چه برایم عزیز هستند ، اما عزیز و مهمتر از خانواده و فرزندان سید الشهدا ء (ع) نیستند. اگر حرف شما درست است ، پس چرا آن حضرت فرزندان خود را برای شهادت و اسارت به کربلا آوردند .
آن عزیز ، در روز دهم دیماه 1357 پس از اینکه غسل شهادت نموده و زیبا ترین لباسهای خود را به تن کرده بود ، به صف تظاهرات و مبارزات مردمی پیوست و ساعاتی بعد ، در کنار مرقد پاک هشتمین خورشید تابناک آسمان ولایت و امامت حضرت علی بن موسی (ع) بر اثر اصابت گلوله دژخیمان پهلوی به خون غلطید و عاشقانه به سوی معبودش عروج نمود .